عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۲۹ (。☬。)
میونشی آروم سری تکون داد و با استرس نگاهش کرد هانگول همچنین با گام های صدا دار سمتش هجوم برد و چشم در چشم اش ایستاد
هانگول: سلام .. پارک هانگولم خواهر بزرگ تر جیمین !
میونشی عالا ابرو هایش بالا رفت و همچنین آروم گفت
میونشی: سلام ..
هانگول: ببینم آماده ای .. لباست ؟ موهات ..
میونشی حالا به خوبی از شدت استرس محکم دست هایش را بهم قفل نمود ..
هانگول: میدونم آشنایی با جیمین نداری ولی .. این زندگی شماست باید بهش عادت کنید .. نیم ساعت بعد حتما بیا سمت پله ها برو این رسم ماست
میونشی سخت سرش را تکون داد و هانگول از اتاق خارج شد .. زود روی صندلی نشست سپس با بغض سری تکون داد ٫ میتونم .. من میتونم .. آره میتونم .. ٫
دکمه کتش را بست سپس دستپندی مانند مار و آرایش زریف رژلب بیش از حد قرمزش .. حاصل از استایل زیبا و جدی اش کیف مشکیش را به دستش گرفت سپس با حالت بغض ولی گنگ نفس کشید ... ٫ مین جی دختر تو داری با خودت چیکار میکنی چرا ریلکس نیستی چرا نمیتونی عادی رفتار کنی .. یعنی میترسم از ..چی از اون پسره .. تا این حد کاش جیمین پیشم بود .. کاش ٫ . ٫ پسره دیونه فکر کرده لباسی که برام فرستاده رو میپوشم حتی که بمیرم هم نمیپوشم ٫
استایل مین جی
دکمه کت مشکیش را بست سپس تیکه ای از مو اش که جلو دیدش را گرفته بود را کنار برد و با احترام به مهمان ها خوشآمد گویی میگفت چرا که او هم بزرگ و مرد خانواده خودش بود .. جیمین آروم سمت لیوان آبی رفت سپس نوشید .. تهیونگ آروم کنارش ایستاد سپس لیوان نوشیدنی ای در دستش گرفت
تهیونگ: تو اونو دعوت کردی ؟
جیمین با خیض نگاهش کرد : کیو میگی
تهیونگ گنگ نگاهش کرد اشاره ای به ای چون نمود سپس با حالت ای شانه ای بالا انداخت .. تهیونگ: خدا کنه تو دعوتش نکرده باشی وگرنه دهنتو سرویس میکنم
جیمین پوزخندی زد سپس قدمی بهش نزدیک شد و با غیض گفت
جیمین : تو آدم نیستی نه داری با خواهرم ازدواج میکنی امشب هم مراسمه آدم باش آدم ..
تهیونگ: ساکت شو تو بهم درس آدم بودن نده .. حیون
جیمین : حیون ؟ .. تنها دلیلی که الان دهنتو سرویس نمیکنم این مراسمه .. همین مراسم
تهیونگ ابر بالا انداخت و لیوانش را روی میز کناری گذاشته : ولی برای من این مراسم مهم نیست پارک جیمین .. !
جیمین : برات مهم نیست ؟ .. اینم پای دونگیت
(。☬。)پارت ۲۹ (。☬。)
میونشی آروم سری تکون داد و با استرس نگاهش کرد هانگول همچنین با گام های صدا دار سمتش هجوم برد و چشم در چشم اش ایستاد
هانگول: سلام .. پارک هانگولم خواهر بزرگ تر جیمین !
میونشی عالا ابرو هایش بالا رفت و همچنین آروم گفت
میونشی: سلام ..
هانگول: ببینم آماده ای .. لباست ؟ موهات ..
میونشی حالا به خوبی از شدت استرس محکم دست هایش را بهم قفل نمود ..
هانگول: میدونم آشنایی با جیمین نداری ولی .. این زندگی شماست باید بهش عادت کنید .. نیم ساعت بعد حتما بیا سمت پله ها برو این رسم ماست
میونشی سخت سرش را تکون داد و هانگول از اتاق خارج شد .. زود روی صندلی نشست سپس با بغض سری تکون داد ٫ میتونم .. من میتونم .. آره میتونم .. ٫
دکمه کتش را بست سپس دستپندی مانند مار و آرایش زریف رژلب بیش از حد قرمزش .. حاصل از استایل زیبا و جدی اش کیف مشکیش را به دستش گرفت سپس با حالت بغض ولی گنگ نفس کشید ... ٫ مین جی دختر تو داری با خودت چیکار میکنی چرا ریلکس نیستی چرا نمیتونی عادی رفتار کنی .. یعنی میترسم از ..چی از اون پسره .. تا این حد کاش جیمین پیشم بود .. کاش ٫ . ٫ پسره دیونه فکر کرده لباسی که برام فرستاده رو میپوشم حتی که بمیرم هم نمیپوشم ٫
استایل مین جی
دکمه کت مشکیش را بست سپس تیکه ای از مو اش که جلو دیدش را گرفته بود را کنار برد و با احترام به مهمان ها خوشآمد گویی میگفت چرا که او هم بزرگ و مرد خانواده خودش بود .. جیمین آروم سمت لیوان آبی رفت سپس نوشید .. تهیونگ آروم کنارش ایستاد سپس لیوان نوشیدنی ای در دستش گرفت
تهیونگ: تو اونو دعوت کردی ؟
جیمین با خیض نگاهش کرد : کیو میگی
تهیونگ گنگ نگاهش کرد اشاره ای به ای چون نمود سپس با حالت ای شانه ای بالا انداخت .. تهیونگ: خدا کنه تو دعوتش نکرده باشی وگرنه دهنتو سرویس میکنم
جیمین پوزخندی زد سپس قدمی بهش نزدیک شد و با غیض گفت
جیمین : تو آدم نیستی نه داری با خواهرم ازدواج میکنی امشب هم مراسمه آدم باش آدم ..
تهیونگ: ساکت شو تو بهم درس آدم بودن نده .. حیون
جیمین : حیون ؟ .. تنها دلیلی که الان دهنتو سرویس نمیکنم این مراسمه .. همین مراسم
تهیونگ ابر بالا انداخت و لیوانش را روی میز کناری گذاشته : ولی برای من این مراسم مهم نیست پارک جیمین .. !
جیمین : برات مهم نیست ؟ .. اینم پای دونگیت
- ۳.۸k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط