رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_96
واسه همین رفتم سمتش انگشتمو گزاشتم روی لبش و شروع کردم به توضیح دادن.

+ ببین ترانه هی داشت ازم سوال میپرسید منم نمیدونستم چی باید بگم هی سکوت میکردم اونم فکر کرد خجالت میکشم مسخرم کرد منم حرصی شدم با بالشت زدمش بعدش اون موهامو کشید منم دردم اومد جیغ کشیدم بعدشم چون داشتیم سر و صدا میکردیم و همدیگه رو کتک میزدیم متوجه نشدم که صدام کردی اگه ترسیدی ببخشید آررررشششش.

وقتی ساکت شدم با نگاه متعجبش مواجه شدم لبخندی زدم اونم انگشتمو بوسید دستمو گرفت تو دستش و گفت ترانه چی میپرسید؟

شونه مو بالا انداختم و گفتم هیچی چیز مهمی نبود مصرانه گفت پس چرا سکوت میکردی؟

+چیز خاصی نبود آرش درمورد زندگی متاهلیمون میپرسید و اینکه دوستت دارم و این حرفا...

ارش شیطون زل زد بهم و گفت تو چی گفتی؟ منظورشو فهمیدم پسره پررو واسه همین گفتم

+ خب منم گفتم که آرش فک میکنه خیلی زرنگه و منم اصلا دوستش ندارم پسره پررو

زد زیر خنده و کشیدم توی بغلش چونه شو گزاشت روی سرم و روی موهامو بوسید و گفت این ترانه مرض داره موهاتو میکشه و محکم روی موهامو بوسید و گفت هنوزم درد داره؟

منکه درحال سکته کردن بودم از هیجان و فقط به تکون دادن سرم به نشونه ی منفی بسنده کردم و چیزی نگفتم.

آرش از خودش جدام کرد و زل زد توی چشمام حس میکردم کلی حرف واسه گفتن تو اون چشمای شیطونش هست اما بازم سکوت کرد.

باهم به سمت پایین رفتیم ترانه شیطون لبخندی زد و گفت خسته نباشین کبوترای عاشق امیرعلی زد زیر خنده، دست ترانه رو گرفت و شیطون به ارش نگاه کرد.

آرش ریلکس نگاهی بهشون انداخت و گفت مرسی شمام خسته نباشین و از سمیرا خانوم چایی و کیک در خواست کرد و باهم کنارشون نشستیم.

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۶)

#رمان_ماهک #پارت_97اینجور که آرش میگفت با امیرعلی دوستای خیل...

#رمان_ماهک #پارت_98همه ی نگاه ها به سمتم کشیده شد حس میکردم ...

#رمان_ماهک #پارت_95آرش و امیرعلی مدام سر به سر هم میزاشتن و ...

#رمان_ماهک #پارت_94ماهک✍ صبح که از خواب بیدار شدم ارش نبودش ...

پارت۳رمان:گرگ و میشهمینطور که نگاهمون ثابت بوداز اینکه مدت ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط