بعد از اینکه خرید کردیم هرکسی رفت خونه خودش... همش تو فکر
بعد از اینکه خرید کردیم هرکسی رفت خونه خودش... همش تو فکر بودم... واسه تولدش چی باید بگیرم... چیکار باید بکنم؟ ته چی دوس داشت؟
مث دیوونه ها توی خونه قدم میزدم...
واسه تولدش اصن باید چیکار کنم؟
اون دوسالی که اونجا بودم خبری از جشن و تولد نبود... فقط یادمه روز تولدش به همه گل رز قرمز میداد و آخره همه به من یه رز مشکی میداد و میگفت رز قرمزا تموم شده... نمیدونم چرا ازم متنفر بود... و به مناسبت تولد خدمتکارا هم گل هدیه میداد... یادمه روز تولدم به همه رز مشکی داد به من رز قرمز... هیچوقت بغض اونلحظمو یادم نمیره...
کاش میتونستم دلیل اینهمه تنفرشو بفهم...
یهو با صدای نوتیف گوشیم از فکر در اومدم... یه گوشی برا خودم گرفتم و باید گوشی ای که ته برام گرفته بود و پس میدادم... هجین پیام داده بود
(+تولد کیم افتاد یه روز زودتر..)
شوکه شدم... سریع زنگ زدم بهش که بعد از دوتا بوق جواب داد
+سلام رائل
_هجین چرا یه روز افتاده جلوتر؟
+منم نمیدونم یونا زنگ زد گفت کیم روز تولدش باید بره یه سفر کاری... بخاطر همین یه روز زودتر میگیریم
_هجییییین من آماده نیستمممم
+رائل من خوابم میاد... فردا میایم حرف میزنیم...
و گوشیو قط کرد... بیشعور... گوشیو انداختم رو تخت و نشستم زمین...حالا چیکار کنم؟ یعنی فردا باید برم دیگه؟
...........................
+رائل این موهات واسه چیییی اینجوریه؟
_مگه چشه سورا؟ یه مو میخوای رنگ کنی بلد نیستی؟
هجین اومد طرفمون و به موهام نگاه کرد
+رنگ گرفته که
رفتم جلوی آینه و به موهام نگاه کردم
اره رنگ گرفته بود ولی نه خیلی
_همینم خوبه
یه جی از آشپزخونه با داد گفت:
+بدو برو بشورش دیر شدددد
دوییدم تو حموم و تند تند موهامو شستم و اومدم بیرون...
همه با دیدنم شروع کردن به تعریف کردن
سورا بالبخند گفت:
+عالی شدی دختر...
یه لبخند دندون نما زدم
هجینم اومد طرفم و به موهام دست زد
+خیلیم خوشگل رنگ گرفته... بهت میادش واقعا...
_مرسییییییییییی
یه جی با دیدنم خندید
+شبیه خروس شدهههههه
همه زدن زیر خنده... منم اداشو در اوردم
_مسخره نکن موش زشتتتتتت
دستمو گرفت و نشوند روی تخت
+بشین تا این هلوهاتو فر کنم....
خندیدم
_بیشعور همش داری مسخرم میکنیا
+چه مسخره ای؟ فقط حسودیم میشه ک تو چرا هلو داری من ندارم
برگشتم بزنمش که فرار کرد
_خیلییییی منحرفی یه جی
خندید
+منو نخور تا موهاتو اتو بکشم...
چشم غره ای بهش رفتم اونم شروع کرد به اتو کشیدن موهام...
وقتی تموم شد دیدم سوراو هجین آماده شدن و فقط ما دوتا موندیم... سریع پیرهنمو تنم کردم و روکردم سمت هجین
_میشه لطفا زیپشو برام ببندییییی؟
اومد طرفم و زیپ لباسمو بست
+بفرما
مث دیوونه ها توی خونه قدم میزدم...
واسه تولدش اصن باید چیکار کنم؟
اون دوسالی که اونجا بودم خبری از جشن و تولد نبود... فقط یادمه روز تولدش به همه گل رز قرمز میداد و آخره همه به من یه رز مشکی میداد و میگفت رز قرمزا تموم شده... نمیدونم چرا ازم متنفر بود... و به مناسبت تولد خدمتکارا هم گل هدیه میداد... یادمه روز تولدم به همه رز مشکی داد به من رز قرمز... هیچوقت بغض اونلحظمو یادم نمیره...
کاش میتونستم دلیل اینهمه تنفرشو بفهم...
یهو با صدای نوتیف گوشیم از فکر در اومدم... یه گوشی برا خودم گرفتم و باید گوشی ای که ته برام گرفته بود و پس میدادم... هجین پیام داده بود
(+تولد کیم افتاد یه روز زودتر..)
شوکه شدم... سریع زنگ زدم بهش که بعد از دوتا بوق جواب داد
+سلام رائل
_هجین چرا یه روز افتاده جلوتر؟
+منم نمیدونم یونا زنگ زد گفت کیم روز تولدش باید بره یه سفر کاری... بخاطر همین یه روز زودتر میگیریم
_هجییییین من آماده نیستمممم
+رائل من خوابم میاد... فردا میایم حرف میزنیم...
و گوشیو قط کرد... بیشعور... گوشیو انداختم رو تخت و نشستم زمین...حالا چیکار کنم؟ یعنی فردا باید برم دیگه؟
...........................
+رائل این موهات واسه چیییی اینجوریه؟
_مگه چشه سورا؟ یه مو میخوای رنگ کنی بلد نیستی؟
هجین اومد طرفمون و به موهام نگاه کرد
+رنگ گرفته که
رفتم جلوی آینه و به موهام نگاه کردم
اره رنگ گرفته بود ولی نه خیلی
_همینم خوبه
یه جی از آشپزخونه با داد گفت:
+بدو برو بشورش دیر شدددد
دوییدم تو حموم و تند تند موهامو شستم و اومدم بیرون...
همه با دیدنم شروع کردن به تعریف کردن
سورا بالبخند گفت:
+عالی شدی دختر...
یه لبخند دندون نما زدم
هجینم اومد طرفم و به موهام دست زد
+خیلیم خوشگل رنگ گرفته... بهت میادش واقعا...
_مرسییییییییییی
یه جی با دیدنم خندید
+شبیه خروس شدهههههه
همه زدن زیر خنده... منم اداشو در اوردم
_مسخره نکن موش زشتتتتتت
دستمو گرفت و نشوند روی تخت
+بشین تا این هلوهاتو فر کنم....
خندیدم
_بیشعور همش داری مسخرم میکنیا
+چه مسخره ای؟ فقط حسودیم میشه ک تو چرا هلو داری من ندارم
برگشتم بزنمش که فرار کرد
_خیلییییی منحرفی یه جی
خندید
+منو نخور تا موهاتو اتو بکشم...
چشم غره ای بهش رفتم اونم شروع کرد به اتو کشیدن موهام...
وقتی تموم شد دیدم سوراو هجین آماده شدن و فقط ما دوتا موندیم... سریع پیرهنمو تنم کردم و روکردم سمت هجین
_میشه لطفا زیپشو برام ببندییییی؟
اومد طرفم و زیپ لباسمو بست
+بفرما
۶.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.