p9
رفتم سمت اتاق ات تا درو باز کردم پرید بغلم
ات: کمک کمکککککک سوسک سوسکککککککک(باجیغ)
جیمین: چ چ چیییی؟(باداد)
ات: مگه کری میگم سوسک هست تو اتاقم
جیمین: من از سوسک میترسمممممم(جیغ)
ات: خاک تو سرت مثلا واسه خودت مردی هستیا(خاک تو سر خودت)
جیمین: مگه مردا دل ندارن؟
ات: عررررررر داره میاد رو پات(داد)
جیمین: ک ک کووووووووووو(با داد)
جیمین ات باهم جیغ میزدن
که یهو
آجوما امد
آجوما: چیشده چرا جیغ میزنین(با استراب)
آجوما: عه وا ببخشید فک کنم بعد موقع مزاحم شدم(باخنده)
ات و جیمین: نه نه نه(با خجالت)
جیمین ات رو از بغلش انداخت زمین
ات: اخ اخ کمرم اییییی
خدا بگم چیکارت کنه(آروم)
جیمین: چی گفتی؟
ات: میگم که ام سوسک سووسکککک
جیمین: وایییییی اههه اجوما این سوسک رو بردار
آجوما: اه پسرم منم گفتم چتون شده
آجوما سوسکو برداشت و رفت
ات: ام چیزه میگم که ببخشید(باخجالت طوری که صورتش گل انداخته بود)
جیمین: ام براچی چرا قرمز شدی؟(خنده)
ات: ها چی نه من نه بابا من و قرمز بود اصلاو عبدا(تند حرف میزد و خنده ضایع میکرد)
جیمین: اره جون عمت
ات: گگگگگگ
جیمین: وات؟
ات: اصلا هیچی برو
جیمین: هیی جیمین به ببین کارت به کجا کشیده که از خونه خودت بیرونت میکنن(گوه میخورن فرزندم)
جیمین رفت
ات: واای چیکار کردم پریدم بغلش شتتتتت اون با اینکه مرده از سوسک میترسه جرررر
چطوره یکم کرم بریزم معلومه از اون ادمای بد نیست
اخخخخ گشنمهههه برم پایین یه چی کوفت کنم
ات: اجوما شام چی داریم
اجوما: هر چی تو بخوای دخترم
ات: واقعا ممنون اجوما رو بغل میکنه
اجوما: از من تشکر نکن از ارباب تشکر کن تو اولین کسی هستی ک باهاش مهربونه
ات: چ چیی من اولین کسی هستم که باهاش مهربونه شتــ
اجوما: خب چی میخوای
ات: پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا
اجوما: از دست شما بچه های این دوره زمونه هرجا غذای ناسالم باشه میخوایین (حرف مامان بزرگم😶)
ات: خب چیکار کنم دلم این غذا رو خواست(کیوت بازی در میاره)
اجوما: باشه باشه
ات: ممنون(فرزندم مگه کری باید از جیمین تشکر کنییی)
رفتم اتاقم ساعت8بود ساعت8:35دقیقه اجوما گفت پیتزا امدس
رفتم دوش 20مینی گرفتم و امد
موهامو خشک کردم گوجه ای بستم یه لباس خونگی پوشیدم رفتم پایین (عکسش. میزارم)
اجوما جونم غذا امدس؟
اجوما: اره دخترم بیا بشین بخوریم
دیدم که جیمین اینجا نشسته بهش چپ چپ نگاه کردم ونشستم سر میز
جیمین: سلام(چه بچه باادبی مامان فداااش بشه)
ات:....
جیمین: سلااااام
ات: سلام
غذا رو اجوما اورد خوردن بعد همه رفتن داخل اتاق خودشون
ات: بزار گوشیمو بردارم برم یکم سرک بکشم اینجا خوشگله بعد باگوشیم عکس بندازم
رفتم در یه اتاقو باز کردم تمش سیاه سفید بود عرر چه خوبه عکس انداختم تا میخواستم برم اتاق دیگه..
ات: کمک کمکککککک سوسک سوسکککککککک(باجیغ)
جیمین: چ چ چیییی؟(باداد)
ات: مگه کری میگم سوسک هست تو اتاقم
جیمین: من از سوسک میترسمممممم(جیغ)
ات: خاک تو سرت مثلا واسه خودت مردی هستیا(خاک تو سر خودت)
جیمین: مگه مردا دل ندارن؟
ات: عررررررر داره میاد رو پات(داد)
جیمین: ک ک کووووووووووو(با داد)
جیمین ات باهم جیغ میزدن
که یهو
آجوما امد
آجوما: چیشده چرا جیغ میزنین(با استراب)
آجوما: عه وا ببخشید فک کنم بعد موقع مزاحم شدم(باخنده)
ات و جیمین: نه نه نه(با خجالت)
جیمین ات رو از بغلش انداخت زمین
ات: اخ اخ کمرم اییییی
خدا بگم چیکارت کنه(آروم)
جیمین: چی گفتی؟
ات: میگم که ام سوسک سووسکککک
جیمین: وایییییی اههه اجوما این سوسک رو بردار
آجوما: اه پسرم منم گفتم چتون شده
آجوما سوسکو برداشت و رفت
ات: ام چیزه میگم که ببخشید(باخجالت طوری که صورتش گل انداخته بود)
جیمین: ام براچی چرا قرمز شدی؟(خنده)
ات: ها چی نه من نه بابا من و قرمز بود اصلاو عبدا(تند حرف میزد و خنده ضایع میکرد)
جیمین: اره جون عمت
ات: گگگگگگ
جیمین: وات؟
ات: اصلا هیچی برو
جیمین: هیی جیمین به ببین کارت به کجا کشیده که از خونه خودت بیرونت میکنن(گوه میخورن فرزندم)
جیمین رفت
ات: واای چیکار کردم پریدم بغلش شتتتتت اون با اینکه مرده از سوسک میترسه جرررر
چطوره یکم کرم بریزم معلومه از اون ادمای بد نیست
اخخخخ گشنمهههه برم پایین یه چی کوفت کنم
ات: اجوما شام چی داریم
اجوما: هر چی تو بخوای دخترم
ات: واقعا ممنون اجوما رو بغل میکنه
اجوما: از من تشکر نکن از ارباب تشکر کن تو اولین کسی هستی ک باهاش مهربونه
ات: چ چیی من اولین کسی هستم که باهاش مهربونه شتــ
اجوما: خب چی میخوای
ات: پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا پیتزا
اجوما: از دست شما بچه های این دوره زمونه هرجا غذای ناسالم باشه میخوایین (حرف مامان بزرگم😶)
ات: خب چیکار کنم دلم این غذا رو خواست(کیوت بازی در میاره)
اجوما: باشه باشه
ات: ممنون(فرزندم مگه کری باید از جیمین تشکر کنییی)
رفتم اتاقم ساعت8بود ساعت8:35دقیقه اجوما گفت پیتزا امدس
رفتم دوش 20مینی گرفتم و امد
موهامو خشک کردم گوجه ای بستم یه لباس خونگی پوشیدم رفتم پایین (عکسش. میزارم)
اجوما جونم غذا امدس؟
اجوما: اره دخترم بیا بشین بخوریم
دیدم که جیمین اینجا نشسته بهش چپ چپ نگاه کردم ونشستم سر میز
جیمین: سلام(چه بچه باادبی مامان فداااش بشه)
ات:....
جیمین: سلااااام
ات: سلام
غذا رو اجوما اورد خوردن بعد همه رفتن داخل اتاق خودشون
ات: بزار گوشیمو بردارم برم یکم سرک بکشم اینجا خوشگله بعد باگوشیم عکس بندازم
رفتم در یه اتاقو باز کردم تمش سیاه سفید بود عرر چه خوبه عکس انداختم تا میخواستم برم اتاق دیگه..
۱۲.۱k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.