پارت ۲۲۳ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۲۲۳ #آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
در حالی که آزیتا جون برامون چای میاورد رفتم سمت گوشیم و شماره ی نیما رو گرفتم و بعد از صدای بوق و برنداشته شدن تماسم گوشیو زدم شارژ و گفتم:
_مامان جون نمی دونید نیما کجاست؟
_گفت می خواد بره آرایشگاه.
با خنده چایی رو برداشتم و گفتم:
_نیما بیشتر از ما به فکر سر و صورتشه..
_آره والا .. بعد از خواب و خوراک و اون کوفتی.. خوشگل و خوشتیپ شدن از زنشونم براشون مهم تره .. نهواینکه بگم خوشگل مب کنن برا زنشون ها نه .گ خوشگل می کنن برا اینکه جلو مردای دیگه کم نیارن!
_دقیقا.
**
بعد از اینکه چشمامو باز کردم صورت غرق در آرایشم متعجبم کرد ..
_وای این منم؟
_خیلی خوشگل شدی عزیز دلم .
گونه اشو بوسیدم و گفتم:
_دستت درد نکنه خاله سمیرا..
با زنگ خوردن گوشیم ورش داشتم..نیما بود!
_الو
_الو .. سلام .. کجایی؟
_سلام خونتون ..چه عجبی یاد ما کردی !
_پاشو بیا پایین ، زیر بلوک توی ماشین منتظرتم !
_براچ..
حتی نذاشت حرفم تموم بشه.
سری از افسوس تکون دادم و گوشیو گذاشتم جیبم.
***
اخمی کرد و گفت:
_چخبره؟مگه می خوایم عروسی؟!
خودمو طلب کار گرفتم و گفتم:
_کار خالته ، به من چه!
سری تکون داد و موزیک رو زیاد کرد.. می دونست من با صدای بلند سرم درد می گیره..مطمئنم از قصد این کارو کرد که منو حرص بده.
دستمو بردم موزیکو کم کنم که دستمو گذاشت روی دنده و دستش خودشم گذاشت روش .
مظلوم نگاهش کردم و گفتم:
_دیشب تا صبح سرم درد می کرد.
از ترافیک استفاده کردو خم شد و پیشونیمو بوسید.
_خوبه؟
_اگه کمترش کنی آره!
سوالی نگام کرد و گفت:
_یعنی کم تر بوست کنم؟
این بار من سوالی نگاهش کردم و گفتم:
_من کی همچین حرفی زدم ؟ چی داری می گی؟
پوفی کرد و گفت:
_تو گفتی اگه کمترش کنی آره ..
_منظورم ولوم ضبط بود!
تا اینو گفتم دوتامون زدیم زیر خنده و بی پروا و بلند خندیدیم..
شیشه رو دادم پایین و گفتم:
_خوشم میاد که به بلند خندیدنم گیر نمی دی ..
لبخند قشنگی زد و گفت :
_ غیرت یعنی همین.. یعنی دقدقه ات خنده اش باشه ، زمانی رگ گردنت باد کنه که اشکش دراد..اما بعضی مردا اینکه ببینن طرفشون خانوم و ساکت و از درون داغونه براشون فرقی نداره.. اونا روی آبروی خودشون غیرت دارن نه طرف مقابلشون!
چقدر عوض شده بود..نتونستم فکرمو به زبدن نیارم!
_چقدر عوض شدی نیما..
_عوضی؟
اخمی کردم و گفتم:
_مرض .. منظورم اینه بهتر از قبل شدی..
_فواید دوری از زن جماعته!
اینو که گفت طوری خندید که من بیشتر حرصم بگیره.
لعنتی..
پشتمو کردم بهش و سرمو چسبوندم به شیشهی ماشین.
با صدای نسبتا تهدید کننده ای گفت:
_اینجوری نکن ببینم ..
_ولم کن ..
_نیاز با توام .. برگرد سمت خودم ببینم .
با لبای آویزون برگشتم سمتش و گفتم:
_هوم؟
_هوم؟
_هوم. #نظر_فراموش_نشه_عزیزان #مرسی_که_هستید
#عکس #لاکچری #خاص #عکس_نوشته #wallpaper #ایده #شیک #جذاب #زیبا #هنر_عکاسی
در حالی که آزیتا جون برامون چای میاورد رفتم سمت گوشیم و شماره ی نیما رو گرفتم و بعد از صدای بوق و برنداشته شدن تماسم گوشیو زدم شارژ و گفتم:
_مامان جون نمی دونید نیما کجاست؟
_گفت می خواد بره آرایشگاه.
با خنده چایی رو برداشتم و گفتم:
_نیما بیشتر از ما به فکر سر و صورتشه..
_آره والا .. بعد از خواب و خوراک و اون کوفتی.. خوشگل و خوشتیپ شدن از زنشونم براشون مهم تره .. نهواینکه بگم خوشگل مب کنن برا زنشون ها نه .گ خوشگل می کنن برا اینکه جلو مردای دیگه کم نیارن!
_دقیقا.
**
بعد از اینکه چشمامو باز کردم صورت غرق در آرایشم متعجبم کرد ..
_وای این منم؟
_خیلی خوشگل شدی عزیز دلم .
گونه اشو بوسیدم و گفتم:
_دستت درد نکنه خاله سمیرا..
با زنگ خوردن گوشیم ورش داشتم..نیما بود!
_الو
_الو .. سلام .. کجایی؟
_سلام خونتون ..چه عجبی یاد ما کردی !
_پاشو بیا پایین ، زیر بلوک توی ماشین منتظرتم !
_براچ..
حتی نذاشت حرفم تموم بشه.
سری از افسوس تکون دادم و گوشیو گذاشتم جیبم.
***
اخمی کرد و گفت:
_چخبره؟مگه می خوایم عروسی؟!
خودمو طلب کار گرفتم و گفتم:
_کار خالته ، به من چه!
سری تکون داد و موزیک رو زیاد کرد.. می دونست من با صدای بلند سرم درد می گیره..مطمئنم از قصد این کارو کرد که منو حرص بده.
دستمو بردم موزیکو کم کنم که دستمو گذاشت روی دنده و دستش خودشم گذاشت روش .
مظلوم نگاهش کردم و گفتم:
_دیشب تا صبح سرم درد می کرد.
از ترافیک استفاده کردو خم شد و پیشونیمو بوسید.
_خوبه؟
_اگه کمترش کنی آره!
سوالی نگام کرد و گفت:
_یعنی کم تر بوست کنم؟
این بار من سوالی نگاهش کردم و گفتم:
_من کی همچین حرفی زدم ؟ چی داری می گی؟
پوفی کرد و گفت:
_تو گفتی اگه کمترش کنی آره ..
_منظورم ولوم ضبط بود!
تا اینو گفتم دوتامون زدیم زیر خنده و بی پروا و بلند خندیدیم..
شیشه رو دادم پایین و گفتم:
_خوشم میاد که به بلند خندیدنم گیر نمی دی ..
لبخند قشنگی زد و گفت :
_ غیرت یعنی همین.. یعنی دقدقه ات خنده اش باشه ، زمانی رگ گردنت باد کنه که اشکش دراد..اما بعضی مردا اینکه ببینن طرفشون خانوم و ساکت و از درون داغونه براشون فرقی نداره.. اونا روی آبروی خودشون غیرت دارن نه طرف مقابلشون!
چقدر عوض شده بود..نتونستم فکرمو به زبدن نیارم!
_چقدر عوض شدی نیما..
_عوضی؟
اخمی کردم و گفتم:
_مرض .. منظورم اینه بهتر از قبل شدی..
_فواید دوری از زن جماعته!
اینو که گفت طوری خندید که من بیشتر حرصم بگیره.
لعنتی..
پشتمو کردم بهش و سرمو چسبوندم به شیشهی ماشین.
با صدای نسبتا تهدید کننده ای گفت:
_اینجوری نکن ببینم ..
_ولم کن ..
_نیاز با توام .. برگرد سمت خودم ببینم .
با لبای آویزون برگشتم سمتش و گفتم:
_هوم؟
_هوم؟
_هوم. #نظر_فراموش_نشه_عزیزان #مرسی_که_هستید
#عکس #لاکچری #خاص #عکس_نوشته #wallpaper #ایده #شیک #جذاب #زیبا #هنر_عکاسی
۶.۴k
۲۸ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.