خاطره
خاطره
p: 12و۱۳
(علامت جونگکوک ☆ علامت پدرش✧)
✧دخترتون بودن؟
_بله
✧خب امپراطور منو ملکه مادر یه قرداد بستیم
_چطور قردادی
✧ابنکه دخترتون تو هر سنی به قصر برگشت باید با پسر من ازدواج کنه
☆چی.... من؟ ولی؟ اخه؟
_میتونم اون کاغذو ببینم
✧بله بفرما
*ویو تهیونگ*
ایش مهر ملکه مادر بود بزور خودمو نگهداشتم اخه اون هنوز خیلی بچه بود اون تازه داشت میشد ۱۲سالش بعد با کسی که
۱۵سال ازش بزرگتر بود بیاید ازواج میکرد ایش ملکه مادر تف تو روحت
_باشه الان میگم بیاد
✧ممنون
.....
_رایا ا.ت این لباسای که خدمتکارا بهتون دادنو بپوشینو بیاین تو اتاق من
+برا چی؟
_بیرون منتظرم
*ویو ا.ت*
لباسارو پوشیدیم با تهیونگ رفتیم یه خاندن سلطنتی اونجا بودن بلند شدن و تعظیم کوچیکی کردن متم تعظیم کوچیکی کردم
_رایا ملکه مادرو یادته؟
$بله
_ایشون با ملکه مادر قرداد بستن که وقتی تو بیای اینجا تو با پسرشون ازدواج کنی
+چییییییی ولی رایا خیلی بچس
_میدونم
$اممم اخه من نمیدونم
p: 12و۱۳
(علامت جونگکوک ☆ علامت پدرش✧)
✧دخترتون بودن؟
_بله
✧خب امپراطور منو ملکه مادر یه قرداد بستیم
_چطور قردادی
✧ابنکه دخترتون تو هر سنی به قصر برگشت باید با پسر من ازدواج کنه
☆چی.... من؟ ولی؟ اخه؟
_میتونم اون کاغذو ببینم
✧بله بفرما
*ویو تهیونگ*
ایش مهر ملکه مادر بود بزور خودمو نگهداشتم اخه اون هنوز خیلی بچه بود اون تازه داشت میشد ۱۲سالش بعد با کسی که
۱۵سال ازش بزرگتر بود بیاید ازواج میکرد ایش ملکه مادر تف تو روحت
_باشه الان میگم بیاد
✧ممنون
.....
_رایا ا.ت این لباسای که خدمتکارا بهتون دادنو بپوشینو بیاین تو اتاق من
+برا چی؟
_بیرون منتظرم
*ویو ا.ت*
لباسارو پوشیدیم با تهیونگ رفتیم یه خاندن سلطنتی اونجا بودن بلند شدن و تعظیم کوچیکی کردن متم تعظیم کوچیکی کردم
_رایا ملکه مادرو یادته؟
$بله
_ایشون با ملکه مادر قرداد بستن که وقتی تو بیای اینجا تو با پسرشون ازدواج کنی
+چییییییی ولی رایا خیلی بچس
_میدونم
$اممم اخه من نمیدونم
۶.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.