«چند پارتی از کوک»
«چند پارتی از کوک»
«وقتی بهت خیانت میکنه»
«درخواستی»
پارت: 4
دکتر: خب راستش.. جون سالم به در بردن ولی هنوز معلوم نیست که کی بهوش میاد شاید چند روز یا چند هفته یا چند ماه...
کوک ویو: از یه طرف برای اینکه حالش خوبه خوشحال شدم و از یه طرف که معلوم نیس کی بهوش بیاد ناراحت شدم حالم خیلی بد بود...
کوک: اقای دکتر میتونم یونا رو ببینم.؟
دکتر: اره ولی فقط ۱۰ دقیقه چون بیمار باید استراحت کنن
کوک ویو: باشه ای گفتم و وارد اتاق شدم با جسمی بی روح روی تخت مواجع شدم
وقتی یونا رو اینجوری دیدم حالم بدتر شد و اشکام شروع به ریختن کردن...
رفتم پیش یونا و روی صندلیه کنار تخت نشستم...
دستش رو در دستم گرفتم....
اخ جونگکوک کاشکی این کار رو نمیکردی کاشکی با اون هرزه وارد رابطه نمیشدی(گریه)
اگه یونا بهوش نیاد هیچوقت خودمو نمیبخشم...
من فقط به خاطر جون یونا با اون عوضی وارد رابطه شدم... من به خاطر اون هرزه با زندگیم بدرفتاری کردم... هیچوقت خودمو نمیبخشم..(گریه)
کوک ویو: داشتم با یونا حرف میزدم که یهو دیدم دستش تکون خورد خیلی خوشحالش شدم.... سریع از اتاق رفتم بیرون و به دکتر خبر دادم.....
دکتر داشت یونا رو معاینه میکرد که اومد از اتاق بیرون...
کوک: اقای دکتر چیشد؟...
دکتر: خب تبریک میگم خانم یونا بهوش اومدن... ولی باید نزدیک چند هفته فقط استراحت کنن
کوک: میتونم برم ببینمش
دکتر: اهوم میتویند همه تون برید و باهاش ملاقات کنید
کوک ویو: خیلی خوشحال بودم که زندگیم بهوش اومده بود با بچه ها وارد اتاق شدیم....
کوک: یونا میشه باهات حرف بزنم
یونا: من حرفی با تو ندارم اقای جئون من فقط میخام ازت طلاق بگیرم
کوک: خب یونا تو نمیزاری که قضیه رو برات تعریف کنم.... لطفا اینجوری نکن...
یونا: خب بگو گوش میدم
کوک:(تموم قضیه رو براش تعریف کردم)
یونا: واقعا(بغض)
کوک: رفتم سمت یونا و محکم بغلش کردم
یونا: هق هق باورم نمیشه تو فقط به خاطر من اینکار رو کردی(گریع شدید)
واقعا معذرت میخام خیلی توی این چند روز اذیتت کردم..
کوک: اشکالی نداره بیبی..
ویو یونا: از اون روز ۳ سال میگذره و من کوک رو بخشیدم و منو کوک بچه دار شدیم
بچمون دختره اسمشو. گذاشتیم سونا...
و به خوبی وخوشی زندگیمون رو کردیم....
پایان
حتما نظرتون رو درباره ی «چند پارتی» توی کامنت بهم بگید
اگه درخواست تک پارتی داشتید توی پیوی بگید اگه وقت کردم حتما مینویسم🤍🙃
«وقتی بهت خیانت میکنه»
«درخواستی»
پارت: 4
دکتر: خب راستش.. جون سالم به در بردن ولی هنوز معلوم نیست که کی بهوش میاد شاید چند روز یا چند هفته یا چند ماه...
کوک ویو: از یه طرف برای اینکه حالش خوبه خوشحال شدم و از یه طرف که معلوم نیس کی بهوش بیاد ناراحت شدم حالم خیلی بد بود...
کوک: اقای دکتر میتونم یونا رو ببینم.؟
دکتر: اره ولی فقط ۱۰ دقیقه چون بیمار باید استراحت کنن
کوک ویو: باشه ای گفتم و وارد اتاق شدم با جسمی بی روح روی تخت مواجع شدم
وقتی یونا رو اینجوری دیدم حالم بدتر شد و اشکام شروع به ریختن کردن...
رفتم پیش یونا و روی صندلیه کنار تخت نشستم...
دستش رو در دستم گرفتم....
اخ جونگکوک کاشکی این کار رو نمیکردی کاشکی با اون هرزه وارد رابطه نمیشدی(گریه)
اگه یونا بهوش نیاد هیچوقت خودمو نمیبخشم...
من فقط به خاطر جون یونا با اون عوضی وارد رابطه شدم... من به خاطر اون هرزه با زندگیم بدرفتاری کردم... هیچوقت خودمو نمیبخشم..(گریه)
کوک ویو: داشتم با یونا حرف میزدم که یهو دیدم دستش تکون خورد خیلی خوشحالش شدم.... سریع از اتاق رفتم بیرون و به دکتر خبر دادم.....
دکتر داشت یونا رو معاینه میکرد که اومد از اتاق بیرون...
کوک: اقای دکتر چیشد؟...
دکتر: خب تبریک میگم خانم یونا بهوش اومدن... ولی باید نزدیک چند هفته فقط استراحت کنن
کوک: میتونم برم ببینمش
دکتر: اهوم میتویند همه تون برید و باهاش ملاقات کنید
کوک ویو: خیلی خوشحال بودم که زندگیم بهوش اومده بود با بچه ها وارد اتاق شدیم....
کوک: یونا میشه باهات حرف بزنم
یونا: من حرفی با تو ندارم اقای جئون من فقط میخام ازت طلاق بگیرم
کوک: خب یونا تو نمیزاری که قضیه رو برات تعریف کنم.... لطفا اینجوری نکن...
یونا: خب بگو گوش میدم
کوک:(تموم قضیه رو براش تعریف کردم)
یونا: واقعا(بغض)
کوک: رفتم سمت یونا و محکم بغلش کردم
یونا: هق هق باورم نمیشه تو فقط به خاطر من اینکار رو کردی(گریع شدید)
واقعا معذرت میخام خیلی توی این چند روز اذیتت کردم..
کوک: اشکالی نداره بیبی..
ویو یونا: از اون روز ۳ سال میگذره و من کوک رو بخشیدم و منو کوک بچه دار شدیم
بچمون دختره اسمشو. گذاشتیم سونا...
و به خوبی وخوشی زندگیمون رو کردیم....
پایان
حتما نظرتون رو درباره ی «چند پارتی» توی کامنت بهم بگید
اگه درخواست تک پارتی داشتید توی پیوی بگید اگه وقت کردم حتما مینویسم🤍🙃
۲۴.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.