🥀فصل دوم پارت 37🥀
🥀فصل دوم پارت 37🥀
وقتی چشماشو باز کرد همچیو تار میدی یخورده با دستش چشماشو مالید که جیمین رو دید که در حالی که به بیرون خیره شده بود
ات خیلی آروم زمزم کرد(پس یعنی خوابم بود که مردم یعنی اگه چیزیم بشه جینین چه حالی میگیره ) جیمین بهش نگاه کرد و زود اومد مستش
جیمین: ات خوبی
ات : اره خوبم
جیمین بدونه حرفه دیگی کناره تخت نشست و سرشو گذاشت رویه سینه همسرش و با حالت ناراحتی گفت
جیمین : اگه چیزیت میشد من چیکار میکردم
ات : جیمین بچه هام هالش خوبه
جیمین سرش و بلد کرد و از رویه تخت بلند شد رویه صندلی کنار تخت نشست
ات : جیمین مگه با تو نیستم بچه هام خوبن
جیمی نگاهش رویه به زمین داده بود
《《《《《《《《《《《
هیونجین که از هواپیما پیاده شد و با خودش گفت
هیونجین : اوف هیچ جا خوده کره نمیشه تویه فرودگاه را نمیرسه که خورد به یه دختره
هیونجین : چته تو مگه گوری وای خدا بازم شما
پرستاره: اره بازم من بی ادب ادب ندارین با یه خانم اینجوری حرف میزنی چته تو مگه کوری(اعادوش در میره )
هیونجنی : تو فکردی کی هستی خانم خوشگله
پرستار: اینم از پرو ایه شماست که میگی خانم خوشگله من دوست ندارم اینجوری بگی
هیونجین : ایش منم دوست ندارم بهت بگم خوشکل
هیونجین بعد از حرفاش راهشو کشید
《《《《《《《《《《
ات: جیمین مگه با تو نیستم حرف بزن
جیمین ور سکوت بود و هیچ نگفت ات اینبار بازجویان بلند گفت
ات: جیمبن بگو بچه هام خوبن پیشه من هستن
جیمین نگاهش از زمین برداشت و به همسرش دوخت
جیمین: خوب راستش بهت میگم اما آروم باش
ات: جیمن منو نترسون
جیمین : خوب شیرینیه من ما پسرمون رو از دست دادیم
آنقدر ناراحت بود که حرف زدن براش خیلی سخت بود
ات : یعنی چی الان نی نی من پیشم نیست
حیمین : یه دختر داشتم و پسر با زربی که به شکمت خورده پسرمون رو از دست دادیم اما دخترمون پیشمونه
ات دستش رو گذاشت رویه شکمش بی جون و بی حال با بغض حرفاشو میگفت
ات: یعنی میگی که پسرم پیشم نیست
جیمین : ات آروم باش
جیمین دستاشو باز کرد و همسرشو در اغوشش گرفت در حالی که اون به گریه اوفتاد تا جون داشت با با صدایه بلند گربه میکرد و هیچی نمیگفت در همین حالت نیم ساعتی گذشت ات در اغوشه جیمین خوابش برد جینین خیلی آروم همسرشو رو رویه تخت گذاشت رنگ پوستش مصله کچ سفید شده بود اشکاشو با انگشت شستش پاک کرد بوسی رو رویه پیشونییه ارق زدش گذاشت و کنار تختش رویه صندلی نشستم
ادامه دارد
وقتی چشماشو باز کرد همچیو تار میدی یخورده با دستش چشماشو مالید که جیمین رو دید که در حالی که به بیرون خیره شده بود
ات خیلی آروم زمزم کرد(پس یعنی خوابم بود که مردم یعنی اگه چیزیم بشه جینین چه حالی میگیره ) جیمین بهش نگاه کرد و زود اومد مستش
جیمین: ات خوبی
ات : اره خوبم
جیمین بدونه حرفه دیگی کناره تخت نشست و سرشو گذاشت رویه سینه همسرش و با حالت ناراحتی گفت
جیمین : اگه چیزیت میشد من چیکار میکردم
ات : جیمین بچه هام هالش خوبه
جیمین سرش و بلد کرد و از رویه تخت بلند شد رویه صندلی کنار تخت نشست
ات : جیمین مگه با تو نیستم بچه هام خوبن
جیمی نگاهش رویه به زمین داده بود
《《《《《《《《《《《
هیونجین که از هواپیما پیاده شد و با خودش گفت
هیونجین : اوف هیچ جا خوده کره نمیشه تویه فرودگاه را نمیرسه که خورد به یه دختره
هیونجین : چته تو مگه گوری وای خدا بازم شما
پرستاره: اره بازم من بی ادب ادب ندارین با یه خانم اینجوری حرف میزنی چته تو مگه کوری(اعادوش در میره )
هیونجنی : تو فکردی کی هستی خانم خوشگله
پرستار: اینم از پرو ایه شماست که میگی خانم خوشگله من دوست ندارم اینجوری بگی
هیونجین : ایش منم دوست ندارم بهت بگم خوشکل
هیونجین بعد از حرفاش راهشو کشید
《《《《《《《《《《
ات: جیمین مگه با تو نیستم حرف بزن
جیمین ور سکوت بود و هیچ نگفت ات اینبار بازجویان بلند گفت
ات: جیمبن بگو بچه هام خوبن پیشه من هستن
جیمین نگاهش از زمین برداشت و به همسرش دوخت
جیمین: خوب راستش بهت میگم اما آروم باش
ات: جیمن منو نترسون
جیمین : خوب شیرینیه من ما پسرمون رو از دست دادیم
آنقدر ناراحت بود که حرف زدن براش خیلی سخت بود
ات : یعنی چی الان نی نی من پیشم نیست
حیمین : یه دختر داشتم و پسر با زربی که به شکمت خورده پسرمون رو از دست دادیم اما دخترمون پیشمونه
ات دستش رو گذاشت رویه شکمش بی جون و بی حال با بغض حرفاشو میگفت
ات: یعنی میگی که پسرم پیشم نیست
جیمین : ات آروم باش
جیمین دستاشو باز کرد و همسرشو در اغوشش گرفت در حالی که اون به گریه اوفتاد تا جون داشت با با صدایه بلند گربه میکرد و هیچی نمیگفت در همین حالت نیم ساعتی گذشت ات در اغوشه جیمین خوابش برد جینین خیلی آروم همسرشو رو رویه تخت گذاشت رنگ پوستش مصله کچ سفید شده بود اشکاشو با انگشت شستش پاک کرد بوسی رو رویه پیشونییه ارق زدش گذاشت و کنار تختش رویه صندلی نشستم
ادامه دارد
۵.۰k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.