🥀فصل دوم پارت 38🥀
🥀فصل دوم پارت 38🥀
نزدیکه عصر شده بود که ات بیدار شد مادر جیمین روبه رو تخت نشسته بود وقتی دید عروس بیدار شده زود از رویه مبل بلند شد و به سمته عروسش رفت
م/ج : دخترم بیدار شدی
ات میخواست رویه تخت بشینه مادر جیمین کمکش کرد جیمین هم وارده اوتاق شد
جیمین : مادر میشه این آب میوه رو بریزین تویه لیوان
مادر جیمین اب میوه رو ریخت تویه لیوان و به سمته عروسش رفت و لیوانی که دستش بود رو داد دسته عروسش اون خیلی بی جون و بی حال بود گفت
ات: نمیخورم
جیمین : ات حالت اصلا خوب نیست یه چیزی بخور
لیوان رو از دسته مادرش گرفت و به ات گرفت
جیمین : زود باش بخور عشقم بخاطره دخترمون تو میخواهی اونم از دست بدیم
ات با این حرفش بغضش شکست و گریش گرفت
ات : من پسرمو از دست دادم
جیمین: تورو خدا دیگه بس کن به فکره دخترمون باش
ات اشکاشو پاک کرد و با حرسی که از تویه چشماش میشد خوند گفت
ات : غاتله پسرمو با دستایه خودم می کشم
جیمین : چی داری میگی کی باعث اوفتادنه تو شده
ات: هانا هولم داد
جیمین شوکه شده بود و لیوان رو داد دسته همسرش
جیمین : شیرینیه من اینو بخور عشقم باشه من کار دارم هتما باید بخوری
بعد از حرفش بوسی رو رویه پیشونیه همسرش گذاشت و به طرفه مادرش رفت
جیمین : هواست به ات باشه
م/ج : باشه پسرم تو برو
جیمین از اوتاق خارج شد
《《《《《《《《《《《《《
جیمین با عصبانیت وارده اوتاق هانا شد در هالی که هانا نبود جیهون رویه تخت نشسته بود
جیهون : داداش چیشده
جیمین : هانا کجاست
جیهون : داداش اتفاقی آوفتاده هانا کاری کرده
جیمین : اره اون زنت ات رو هول داده (با داد)
جیهون : چی چی داری میگی هانا همچین کاری کرده
هانا داده اوتاق شد جیمین بهش نگاه کرد و به سمتش رفت
جیمین : دختره ع*وضی تو با خودت چی فکردی چرا ات رو هول داده
هانا : من کاری نکردم من حتی
جیمین لحظه ای صبر نکرد و گلویه هانا رو آنقدر سفت گرفت که نفس کشیدن براش سخت بود و جیهون به سمتش اومد
جیهون : داداش من بهت نمی گم که این کارو نکن اما اینجوری با عصبایت نمیشه
جیمین گلویه هانا رو ول کرد که هانا اوفتاد زمین
جیمین : تو پسرمو کشتی من نمیدونم که چجور مجازاتی رو برات نظر بگیرم
ادامه دارد
نزدیکه عصر شده بود که ات بیدار شد مادر جیمین روبه رو تخت نشسته بود وقتی دید عروس بیدار شده زود از رویه مبل بلند شد و به سمته عروسش رفت
م/ج : دخترم بیدار شدی
ات میخواست رویه تخت بشینه مادر جیمین کمکش کرد جیمین هم وارده اوتاق شد
جیمین : مادر میشه این آب میوه رو بریزین تویه لیوان
مادر جیمین اب میوه رو ریخت تویه لیوان و به سمته عروسش رفت و لیوانی که دستش بود رو داد دسته عروسش اون خیلی بی جون و بی حال بود گفت
ات: نمیخورم
جیمین : ات حالت اصلا خوب نیست یه چیزی بخور
لیوان رو از دسته مادرش گرفت و به ات گرفت
جیمین : زود باش بخور عشقم بخاطره دخترمون تو میخواهی اونم از دست بدیم
ات با این حرفش بغضش شکست و گریش گرفت
ات : من پسرمو از دست دادم
جیمین: تورو خدا دیگه بس کن به فکره دخترمون باش
ات اشکاشو پاک کرد و با حرسی که از تویه چشماش میشد خوند گفت
ات : غاتله پسرمو با دستایه خودم می کشم
جیمین : چی داری میگی کی باعث اوفتادنه تو شده
ات: هانا هولم داد
جیمین شوکه شده بود و لیوان رو داد دسته همسرش
جیمین : شیرینیه من اینو بخور عشقم باشه من کار دارم هتما باید بخوری
بعد از حرفش بوسی رو رویه پیشونیه همسرش گذاشت و به طرفه مادرش رفت
جیمین : هواست به ات باشه
م/ج : باشه پسرم تو برو
جیمین از اوتاق خارج شد
《《《《《《《《《《《《《
جیمین با عصبانیت وارده اوتاق هانا شد در هالی که هانا نبود جیهون رویه تخت نشسته بود
جیهون : داداش چیشده
جیمین : هانا کجاست
جیهون : داداش اتفاقی آوفتاده هانا کاری کرده
جیمین : اره اون زنت ات رو هول داده (با داد)
جیهون : چی چی داری میگی هانا همچین کاری کرده
هانا داده اوتاق شد جیمین بهش نگاه کرد و به سمتش رفت
جیمین : دختره ع*وضی تو با خودت چی فکردی چرا ات رو هول داده
هانا : من کاری نکردم من حتی
جیمین لحظه ای صبر نکرد و گلویه هانا رو آنقدر سفت گرفت که نفس کشیدن براش سخت بود و جیهون به سمتش اومد
جیهون : داداش من بهت نمی گم که این کارو نکن اما اینجوری با عصبایت نمیشه
جیمین گلویه هانا رو ول کرد که هانا اوفتاد زمین
جیمین : تو پسرمو کشتی من نمیدونم که چجور مجازاتی رو برات نظر بگیرم
ادامه دارد
۶.۲k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.