🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت96 #جلد_دوم
#اهورا
از این که مجبور بودم جلوی این زن کوتاه بیام از خودم متنفر میشدم اما چاره ای جز این نداشتم وقتی جلوی آپارتمانی که کیمیا اونجا زندگی می کرد ماشین رو نگه داشتم بدون حرفی منتظر شدم تا از ماشین پیاده بشه اما انگار اون همچین قصدی نداشت خلاف میلم به سمتش چرخیدم و پرسیدم نمی خوای پیاده بشی بازم توی سکوت به من نگاه می کرد امیدوار بودم دوباره اون حرفای همیشگی رو شروع نکنه اما چندان امیدواریم موثر نبود دستشو روی دست من که روی دنده بود گذاشت و گفت
_تو نمیخوای منو ببخشی ؟
دستشو پس زدم و گفتم شاید اگر این بازی مزخرف و راه نمینداختی می بخشیدمت و گذشته رو فراموش می کردم البته مثل دوست کنارت میموندم اما وقتی تو با من این بازی رو کردی واقعا برای خودم متاسفم شدم که یه روزی آدمی مثل تو رو دوست داشتم.
_ اما من هر روزی که از تو دور بودم بهت فکر میکردم و دوستت داشتم تو نمیتونی اینطو منو بندازی دور...
با صدای بلندی خندیدم و گفتم من تو رو انداختم دور یا تو منو! خوب به گذشته فکر کن منه اهورا موندم پای تو و حرف های دروغی که بهم گفته بودی امیدوار به یه عشقه خیالی اما تو منو رها کردی و با پسر عموی عزیزت رفتی اون سر دنیا اگه حتی اون موقع بهم میگفتی که آرزوت رفتن به خارج از کشور خودم تورو با ارزوت زودتر میرسوندم اما تو به من پشت پا زدی خیانت کردی و توی اوج رابطمون بدون هیچ حرف یا توضیحی منو تنها گذاشتی و رفتی ...
به سمتش خم شدم و که انگار باز خیالاتی شده با لبخند به من نگاه کرد اما وقتی دستمو روی دستگیره در گذاشتم و بازش کردم و خودمو عقب کشیدم وارفته به من نگاه کرد زودباش برو پایین باید زودتر برگردم خونه آیلین حالش زیاد خوب نبود تا خواست از ماشین پیاده بشه رو بهم گفت
_ اینقدر نقش بازی نکن که آیلین و دوست داری شاید قبل از اومدن من آیلین و دوست داشتی اما الان بدون شک میتونم بهت بگم که تو منو دوست داری نه اوندختره ی دهاتی رو ...
من سعی کرده بودم تمام گذشته و اتفاقات شو فراموش کنم اما این آدم انگار می خواست نبش قبر کنه و نذاره گذشتهای که خاک کردم زیر خاک بمونه عصبی بهش توپیدم حرف دهنتو بفهم آیلین زن منه و من عاشقشم برای اینکه کنارم داشته باشمش هر کاری می کنم و تو باید اینو قبول کنی...
کمی مکث کرد و از ماشین پیاده شد در رو که بست تا خواستم ماشین رو روشن کنم دیدم که جلوی در پاش پیچ خورد و روی زمین افتاد نمی دونستم واقعاً اتفاقی افتاده یا باز داره نقش بازی می کنه به ناچار پیاده شدم و ماشین رو دور زدم و کنارش روی زمین نشستم
#خلاقانه #عکس_نوشته #ایده #خلاقیت #فردوس_برین #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #هنر #عاشقانه #خاص #جذاب #FANDOGHI
#خان_زاده #پارت96 #جلد_دوم
#اهورا
از این که مجبور بودم جلوی این زن کوتاه بیام از خودم متنفر میشدم اما چاره ای جز این نداشتم وقتی جلوی آپارتمانی که کیمیا اونجا زندگی می کرد ماشین رو نگه داشتم بدون حرفی منتظر شدم تا از ماشین پیاده بشه اما انگار اون همچین قصدی نداشت خلاف میلم به سمتش چرخیدم و پرسیدم نمی خوای پیاده بشی بازم توی سکوت به من نگاه می کرد امیدوار بودم دوباره اون حرفای همیشگی رو شروع نکنه اما چندان امیدواریم موثر نبود دستشو روی دست من که روی دنده بود گذاشت و گفت
_تو نمیخوای منو ببخشی ؟
دستشو پس زدم و گفتم شاید اگر این بازی مزخرف و راه نمینداختی می بخشیدمت و گذشته رو فراموش می کردم البته مثل دوست کنارت میموندم اما وقتی تو با من این بازی رو کردی واقعا برای خودم متاسفم شدم که یه روزی آدمی مثل تو رو دوست داشتم.
_ اما من هر روزی که از تو دور بودم بهت فکر میکردم و دوستت داشتم تو نمیتونی اینطو منو بندازی دور...
با صدای بلندی خندیدم و گفتم من تو رو انداختم دور یا تو منو! خوب به گذشته فکر کن منه اهورا موندم پای تو و حرف های دروغی که بهم گفته بودی امیدوار به یه عشقه خیالی اما تو منو رها کردی و با پسر عموی عزیزت رفتی اون سر دنیا اگه حتی اون موقع بهم میگفتی که آرزوت رفتن به خارج از کشور خودم تورو با ارزوت زودتر میرسوندم اما تو به من پشت پا زدی خیانت کردی و توی اوج رابطمون بدون هیچ حرف یا توضیحی منو تنها گذاشتی و رفتی ...
به سمتش خم شدم و که انگار باز خیالاتی شده با لبخند به من نگاه کرد اما وقتی دستمو روی دستگیره در گذاشتم و بازش کردم و خودمو عقب کشیدم وارفته به من نگاه کرد زودباش برو پایین باید زودتر برگردم خونه آیلین حالش زیاد خوب نبود تا خواست از ماشین پیاده بشه رو بهم گفت
_ اینقدر نقش بازی نکن که آیلین و دوست داری شاید قبل از اومدن من آیلین و دوست داشتی اما الان بدون شک میتونم بهت بگم که تو منو دوست داری نه اوندختره ی دهاتی رو ...
من سعی کرده بودم تمام گذشته و اتفاقات شو فراموش کنم اما این آدم انگار می خواست نبش قبر کنه و نذاره گذشتهای که خاک کردم زیر خاک بمونه عصبی بهش توپیدم حرف دهنتو بفهم آیلین زن منه و من عاشقشم برای اینکه کنارم داشته باشمش هر کاری می کنم و تو باید اینو قبول کنی...
کمی مکث کرد و از ماشین پیاده شد در رو که بست تا خواستم ماشین رو روشن کنم دیدم که جلوی در پاش پیچ خورد و روی زمین افتاد نمی دونستم واقعاً اتفاقی افتاده یا باز داره نقش بازی می کنه به ناچار پیاده شدم و ماشین رو دور زدم و کنارش روی زمین نشستم
#خلاقانه #عکس_نوشته #ایده #خلاقیت #فردوس_برین #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #هنر #عاشقانه #خاص #جذاب #FANDOGHI
۹.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.