part 160
#part_160
#رها
مامان-رها پاشو دیگه بسه
رها-اه ولم کن
مامان-پاشو وقت دکتر داری
رها-مامان دست از سرم بردار اعصاب ندارم
مامان-به جای این که من باهات سر و کله بزنم باید دوتایی با طاها میرفتید دنبال این کارا
یهو از جام بلند شدم
رها-باشه باشه الان میام فقط تروخدا بس کن حوصله دعوا ندارم اول صبحی
چیزی نگفت و از اتاق زد بیرون
پوکر نشستم رو تخت
مامان نمیدونست با طاها کات کردم
فکر میکرد فعلا نمیخوام بهش بگم
تا سوپرایزشه
همش نگران لحظه ایم که بفهمه منو طاها کات کردیم اون موقع یا خودش سکته میکنه یا کاری میکنه من روزی هزار بار از بودن با طاها پشیمون بشم
کمرم درد میکرد دیشب بد خوابیده بودم
بزور از جام بلند شدم
خداوکیلی هنو دوماهمه اینطور شدم
بیشتر بشه میخوام چیکار کنم؟
اون موقع باید فاتحمو بخونم
دست و صورتم شستم
به سمت کمد لباسام رفتم
نمیدونم چی برداشتم فقط فهمیدم یه دست لباس بود که از کمد کشیدم بیرون
چشم بسته پوشیدمشون به سمت میز آرایشم رفتم حوصله آرایش نداشتم
چشمم افتاد به عطر برش داشتم تا بزنم اما تا بوش بهم خورد باز حالم بد شد
دوییدم سمت دستشویی و بازم مثل هر روز
یاد روزی افتادم که اولین با اینطور شدم
صدای طاها تو گوشم پیچید
طاها-رها....رهاممم ....خوبی عشقم؟
بغض بدی گلومو گرفت چی میشد الانم صدام میزدی؟
طاها-خانم صادقی من دیگه هیچ حسی نسبت به شما ندارم
این جملش همش تو سرم بود هر روز هر ساعت هر دقیقه هر لحظه ولم نمیکرد
شده بود مثل یه تفنگ که هر بار تکرار میشد
یه گلوله شلیک میکرد به قلبم
دست و صورتمو شستم رفتم بیرون
مامان جلو در منتظرم بود
سوار ماشین شدم و به سمت مطب دکتر راه افتادیم
#شکلات_تلخ
#رها
مامان-رها پاشو دیگه بسه
رها-اه ولم کن
مامان-پاشو وقت دکتر داری
رها-مامان دست از سرم بردار اعصاب ندارم
مامان-به جای این که من باهات سر و کله بزنم باید دوتایی با طاها میرفتید دنبال این کارا
یهو از جام بلند شدم
رها-باشه باشه الان میام فقط تروخدا بس کن حوصله دعوا ندارم اول صبحی
چیزی نگفت و از اتاق زد بیرون
پوکر نشستم رو تخت
مامان نمیدونست با طاها کات کردم
فکر میکرد فعلا نمیخوام بهش بگم
تا سوپرایزشه
همش نگران لحظه ایم که بفهمه منو طاها کات کردیم اون موقع یا خودش سکته میکنه یا کاری میکنه من روزی هزار بار از بودن با طاها پشیمون بشم
کمرم درد میکرد دیشب بد خوابیده بودم
بزور از جام بلند شدم
خداوکیلی هنو دوماهمه اینطور شدم
بیشتر بشه میخوام چیکار کنم؟
اون موقع باید فاتحمو بخونم
دست و صورتم شستم
به سمت کمد لباسام رفتم
نمیدونم چی برداشتم فقط فهمیدم یه دست لباس بود که از کمد کشیدم بیرون
چشم بسته پوشیدمشون به سمت میز آرایشم رفتم حوصله آرایش نداشتم
چشمم افتاد به عطر برش داشتم تا بزنم اما تا بوش بهم خورد باز حالم بد شد
دوییدم سمت دستشویی و بازم مثل هر روز
یاد روزی افتادم که اولین با اینطور شدم
صدای طاها تو گوشم پیچید
طاها-رها....رهاممم ....خوبی عشقم؟
بغض بدی گلومو گرفت چی میشد الانم صدام میزدی؟
طاها-خانم صادقی من دیگه هیچ حسی نسبت به شما ندارم
این جملش همش تو سرم بود هر روز هر ساعت هر دقیقه هر لحظه ولم نمیکرد
شده بود مثل یه تفنگ که هر بار تکرار میشد
یه گلوله شلیک میکرد به قلبم
دست و صورتمو شستم رفتم بیرون
مامان جلو در منتظرم بود
سوار ماشین شدم و به سمت مطب دکتر راه افتادیم
#شکلات_تلخ
۲۵.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.