عشق بی رحمانه
عشق بیرحمانه
Part9
ات چیزینگفت
وایساد
همه پیاده شدن
جونگکوک: خب حالا چی بریم؟
یونا: سقوط آزاد
ات: شما هرچی میرید برید، من میخوام برگردم خونه..
جونگکوک: چی میگی؟ خوبی؟
ات: آره. میخوام برگردم خونه
جونگکوک: من نمیبرمت
ات: کی گفت تو ببری؟ خودممیرم.. زنگمیزنم جیهوپ(داداشش)
جونگکوک:چرا نمیمونی؟
ات: خوشبگذره
با بغضگفت
بعد به سمت خیابون رفت و گوشیش رو برداشت و شماره جیهوپرو گرفت
ات: هوپی..میای دنبالم؟
جیهوپ:چرا؟ کجایی؟
ات: فقط بیا دنبالم.. به مامان و بابا چیزی نگو.
جیهوپ: باشه خب لوکیشن بده
ات: تلگرام میفرستم
قطع کرد
ات برای جیهوپ لوکیشن فرستاد
یونا و جونگکوک رفته بودن..
ات آروم آروم اشک هاش ریخت
از اینکه عاشق کسی شده که به خاطر اون دختر بهش میگه خفه شو.. عاشق کسی شده که اجازه میده اون دختر تو بغلش باشه و کنارش بشینه.. عاشق کسی شده که بهش توجه نمیکنه به ترسش، به عشقش توجه نمیکنه..
چه گناهی کرده مگه؟
مگه این همون کوک قبلی نبود که میگفت عاشقتم؟
مگه این همون کوک قبلی نبود که جونش رو برای ات میداد؟
پس چرا اینجوری شد؟
چی اینجوریش کرد؟
یونا؟
طلسم؟
شایدم خود ات باعث شد
ولی ات که کاری نکرد
همه اینا تو مغز ات اکو میشد
اشک میریخت
یهو ماشین جیهوپجلوی پایات وایساد
جیهوپ: ات ... بیا بالا سریع
ات سوار ماشینشد.
جیهوپ: جونگکوک کجاست؟
ات: بیخیال
جیهوپ: بگو چیشده
ات:مهم نیست فقط برو
جیهوپ: باشه...
جیهوپراه افتاد سمت خونه
پرش زمانی به ۳روز بعد
Part9
ات چیزینگفت
وایساد
همه پیاده شدن
جونگکوک: خب حالا چی بریم؟
یونا: سقوط آزاد
ات: شما هرچی میرید برید، من میخوام برگردم خونه..
جونگکوک: چی میگی؟ خوبی؟
ات: آره. میخوام برگردم خونه
جونگکوک: من نمیبرمت
ات: کی گفت تو ببری؟ خودممیرم.. زنگمیزنم جیهوپ(داداشش)
جونگکوک:چرا نمیمونی؟
ات: خوشبگذره
با بغضگفت
بعد به سمت خیابون رفت و گوشیش رو برداشت و شماره جیهوپرو گرفت
ات: هوپی..میای دنبالم؟
جیهوپ:چرا؟ کجایی؟
ات: فقط بیا دنبالم.. به مامان و بابا چیزی نگو.
جیهوپ: باشه خب لوکیشن بده
ات: تلگرام میفرستم
قطع کرد
ات برای جیهوپ لوکیشن فرستاد
یونا و جونگکوک رفته بودن..
ات آروم آروم اشک هاش ریخت
از اینکه عاشق کسی شده که به خاطر اون دختر بهش میگه خفه شو.. عاشق کسی شده که اجازه میده اون دختر تو بغلش باشه و کنارش بشینه.. عاشق کسی شده که بهش توجه نمیکنه به ترسش، به عشقش توجه نمیکنه..
چه گناهی کرده مگه؟
مگه این همون کوک قبلی نبود که میگفت عاشقتم؟
مگه این همون کوک قبلی نبود که جونش رو برای ات میداد؟
پس چرا اینجوری شد؟
چی اینجوریش کرد؟
یونا؟
طلسم؟
شایدم خود ات باعث شد
ولی ات که کاری نکرد
همه اینا تو مغز ات اکو میشد
اشک میریخت
یهو ماشین جیهوپجلوی پایات وایساد
جیهوپ: ات ... بیا بالا سریع
ات سوار ماشینشد.
جیهوپ: جونگکوک کجاست؟
ات: بیخیال
جیهوپ: بگو چیشده
ات:مهم نیست فقط برو
جیهوپ: باشه...
جیهوپراه افتاد سمت خونه
پرش زمانی به ۳روز بعد
۸۶۹
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.