عشق بی رحمانه
عشق بیرحمانه
Part8
ویو شهر بازی
ات دست جونگکوک رو گرفت
یونا اون یکی دست جونگکوک رو
ات خیلی حرصش در اومده بود
جونگکوک به سمت باجه رفت و چند تا بلیط برای وسایل مختلف خرید
جونگکوک: خبب اول چی بریم؟
ات: چرخ و فلک
یونا: تونل وحشت
جونگکوک: باشهپس میریم تونل وحشت
ات قلبش شکست .. چون جونگکوک به حرف یونا گوش داد
یونا: هوراااا مرسی اوپا..
لُپ کوک رو بوسید
ات عصبی بود و بغض کرده بود
یونا دست جونگکوک رو گرفت و داشتن میرفتن
ات پشت سرشون آرومراه میرفت
جونگکوک ذره ای توجه به ات نمی کرد.. چرا؟ به خاطر یونا؟شاید..
ات با بغض پشتشون راه میرفت
جونگکوک داخل جایگاه تونل وحشت نشست(این صندلی های پیوسته😂) یونا هم کنارش
ات: هی یونا خانومبرو عقب بشین
یونا: اون وقت چرا؟
ات: احیانا فکر نمیکنی دوست دخترش اینجا وایساده و باید کنارش بشینه؟
یونا: خ چیکار کنم؟ میتونیپشت بشینی
ات: نه.. من باید کنارش بشینم تو هیچ حقی نداری
یونا: میخوای سلیطه بازی در بیاری؟( عجب پروعه🤡)
ات: یونا. پشت بشین
یونا: نه.. چرا باید به حرفت گوش بدم
جونگکوک: اَه ات بسته دیگه .. برو پشت بشین
ات:کوک...( بغض)
جونگکوک:اگر خیلی ناراحتی میتونی سوار نشی.
ات با بغض صندلی پشت نشست
شروع به حرکت کرد...
روی ریل میچرخید و هی عروسک های ترسناک و جنازه( الکی😂) و اون بود
ات خیلی ترسیده بود
یونا تو بغل کوک بود
ات بغض کرده بود.. هم از طرف اینکه ترسیده بود و هم از طرف اینکه یونا تو بغل کوک هست..
ات:ک..کوک
جونگکوک: ها؟
ات: میترسم..
جونگکوک: میخواستی نیای..
ات: چی؟
مونگکوک: خفه شو دیگه
Part8
ویو شهر بازی
ات دست جونگکوک رو گرفت
یونا اون یکی دست جونگکوک رو
ات خیلی حرصش در اومده بود
جونگکوک به سمت باجه رفت و چند تا بلیط برای وسایل مختلف خرید
جونگکوک: خبب اول چی بریم؟
ات: چرخ و فلک
یونا: تونل وحشت
جونگکوک: باشهپس میریم تونل وحشت
ات قلبش شکست .. چون جونگکوک به حرف یونا گوش داد
یونا: هوراااا مرسی اوپا..
لُپ کوک رو بوسید
ات عصبی بود و بغض کرده بود
یونا دست جونگکوک رو گرفت و داشتن میرفتن
ات پشت سرشون آرومراه میرفت
جونگکوک ذره ای توجه به ات نمی کرد.. چرا؟ به خاطر یونا؟شاید..
ات با بغض پشتشون راه میرفت
جونگکوک داخل جایگاه تونل وحشت نشست(این صندلی های پیوسته😂) یونا هم کنارش
ات: هی یونا خانومبرو عقب بشین
یونا: اون وقت چرا؟
ات: احیانا فکر نمیکنی دوست دخترش اینجا وایساده و باید کنارش بشینه؟
یونا: خ چیکار کنم؟ میتونیپشت بشینی
ات: نه.. من باید کنارش بشینم تو هیچ حقی نداری
یونا: میخوای سلیطه بازی در بیاری؟( عجب پروعه🤡)
ات: یونا. پشت بشین
یونا: نه.. چرا باید به حرفت گوش بدم
جونگکوک: اَه ات بسته دیگه .. برو پشت بشین
ات:کوک...( بغض)
جونگکوک:اگر خیلی ناراحتی میتونی سوار نشی.
ات با بغض صندلی پشت نشست
شروع به حرکت کرد...
روی ریل میچرخید و هی عروسک های ترسناک و جنازه( الکی😂) و اون بود
ات خیلی ترسیده بود
یونا تو بغل کوک بود
ات بغض کرده بود.. هم از طرف اینکه ترسیده بود و هم از طرف اینکه یونا تو بغل کوک هست..
ات:ک..کوک
جونگکوک: ها؟
ات: میترسم..
جونگکوک: میخواستی نیای..
ات: چی؟
مونگکوک: خفه شو دیگه
۲.۵k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.