عشق بی رحمانه
عشق بی رحمانه
Part11
ات:م..ماریا
ماریا: الو ات.. سلام خوبی؟!
ات: بیا دنبالم
ماریا: چی؟کجایی مکه با جونگکوک نبودی؟
ات: فقط بیا دنبالم بهت توضیح میدم
ماریا: باشه
قطع کرد
ات منتظر ماریا بود
و داشت با گریه فکر میکرد
باورش نمیشد
اون و تهیونگ۶ سال باهم رابطه داشتن و الان جونگکوک داره میگه که دیگه نمیخوادتش؟ به همین آسونی؟ ولش میکنه؟ همه لحظات خوشش برای یونا هست؟
اشک میریختم وگریه میکرد
با صدای بوق ماشین به خودش اومد
دید ماریا منتظره
وارد ماشین شد
بی صدا موند
ماریا:ات.. چرا با جونگکوک نرفتی؟
ات: نمیدونم... با اشک..
ماریا: بگو چیشده
ات: گفت منو نمیخواد...
ماریا: چی؟
ات:گفت میخواد با یونا باشه..
ماریا:چ..چرا به من هیچی نگفتن؟
ات: نمیدونم..
ماریا:امکان نداره شما ۶ سال باهم بودید
ات: من نمیدونم فقط منو ببر خونه
ماریا: هی.. خیل خب
ماریا ات رو برد خونه
ات: مرسی
از ماشین پیاده شد
وارد خونشون شد
پدر و مادرش ات رو دیدن
ات: سلام...(صدایگرفته)
مادر ات: سلام... ا.. این چه وضعشه
ات: مامانم یه لحظه میای اتاق؟
مادر ات رفت اتاق
ات جریان رو تعریف کرد
هه مامان ات میدونست...
مامان ات:تو باید فراموشش کنی.. اون به اجبار خانواده اش و خواسته خودش داره میره
Part11
ات:م..ماریا
ماریا: الو ات.. سلام خوبی؟!
ات: بیا دنبالم
ماریا: چی؟کجایی مکه با جونگکوک نبودی؟
ات: فقط بیا دنبالم بهت توضیح میدم
ماریا: باشه
قطع کرد
ات منتظر ماریا بود
و داشت با گریه فکر میکرد
باورش نمیشد
اون و تهیونگ۶ سال باهم رابطه داشتن و الان جونگکوک داره میگه که دیگه نمیخوادتش؟ به همین آسونی؟ ولش میکنه؟ همه لحظات خوشش برای یونا هست؟
اشک میریختم وگریه میکرد
با صدای بوق ماشین به خودش اومد
دید ماریا منتظره
وارد ماشین شد
بی صدا موند
ماریا:ات.. چرا با جونگکوک نرفتی؟
ات: نمیدونم... با اشک..
ماریا: بگو چیشده
ات: گفت منو نمیخواد...
ماریا: چی؟
ات:گفت میخواد با یونا باشه..
ماریا:چ..چرا به من هیچی نگفتن؟
ات: نمیدونم..
ماریا:امکان نداره شما ۶ سال باهم بودید
ات: من نمیدونم فقط منو ببر خونه
ماریا: هی.. خیل خب
ماریا ات رو برد خونه
ات: مرسی
از ماشین پیاده شد
وارد خونشون شد
پدر و مادرش ات رو دیدن
ات: سلام...(صدایگرفته)
مادر ات: سلام... ا.. این چه وضعشه
ات: مامانم یه لحظه میای اتاق؟
مادر ات رفت اتاق
ات جریان رو تعریف کرد
هه مامان ات میدونست...
مامان ات:تو باید فراموشش کنی.. اون به اجبار خانواده اش و خواسته خودش داره میره
۸۹۲
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.