پارت(⁴)
پارت(⁴)
سوهو: جانم خواهری؟؟
هانا: میشه تنهام بزاری؟؟؟*بغض*
سوهو: باشه باشه میرم ولی کاری نکنی
هانا: نگران نباش هیچکاری نمیکنم
سوهو رفت بیرون هانا زد زیر گریه
یک ساعت بعد:/
اونقد گریه کرد که خوابش برد
سوهو اومد که به هانا سر بزنه دید اشک رو صورتش خشک شده گرفته خوابیده سوهو هم بغضش گرفت
ولی باید قوی میموند تا به خواهرش دلداری بده
سوهو رفت تونه تا وسایل مورد نیاز خواهرشو براش ببره
نامجون ویو:/
الان قراره برم با هانا سر بزنم بهش دارو هاشو بدم
وارد اتاق که شد دید هانا کنار پنجره نشسته داره بیرونو نگاه میکنه
نامجون: سلام به هانا خانم چطوری؟؟
هانا: هانا خانم نگو یجوریه هموت هانا صدام کن .
نامجون: باشه هانا داروهاتو اوردم بیا بخورشون
هانا: نمیخورم ببرشون
نامجون: بیا بخور دختر جون دوست داری حالت از این بدتر بشه؟؟
هانا: اول و اخر که قراره بمیرم چ فرقی میکنه بخورم یا نخورم؟
نامجون: چی میگی تو ؛ تو این دنیا هزاران ادم این بیماریو داشتن که خوب شدن
هانا: خیلی ها خم مردن
نامجون: چرا اینطوری میگی چرا به نیمه ی پر لیوان نگاه نمیکنی اگه عملت کنیم احتمال ۷۰ درصو تو خوب میشی
هانا: هع اگه عمل کنیم و اونم تازه اگه کسی پیدا بشه که قلبی بهم بده
نامجون: چرا اینطوری میگی امیدوار باش دختر
اینطوری روحیتو از دست میدی و امیدی برای زندگی وجود نداره
هانا: ولی با این حال من این دارو رو نمیخورم
نامجون: هر طور راحتی اما اگه نخوری مجبور میشم امپولشو بهت بزنم
هانا: من نمیزارم .....
سوهو: جانم خواهری؟؟
هانا: میشه تنهام بزاری؟؟؟*بغض*
سوهو: باشه باشه میرم ولی کاری نکنی
هانا: نگران نباش هیچکاری نمیکنم
سوهو رفت بیرون هانا زد زیر گریه
یک ساعت بعد:/
اونقد گریه کرد که خوابش برد
سوهو اومد که به هانا سر بزنه دید اشک رو صورتش خشک شده گرفته خوابیده سوهو هم بغضش گرفت
ولی باید قوی میموند تا به خواهرش دلداری بده
سوهو رفت تونه تا وسایل مورد نیاز خواهرشو براش ببره
نامجون ویو:/
الان قراره برم با هانا سر بزنم بهش دارو هاشو بدم
وارد اتاق که شد دید هانا کنار پنجره نشسته داره بیرونو نگاه میکنه
نامجون: سلام به هانا خانم چطوری؟؟
هانا: هانا خانم نگو یجوریه هموت هانا صدام کن .
نامجون: باشه هانا داروهاتو اوردم بیا بخورشون
هانا: نمیخورم ببرشون
نامجون: بیا بخور دختر جون دوست داری حالت از این بدتر بشه؟؟
هانا: اول و اخر که قراره بمیرم چ فرقی میکنه بخورم یا نخورم؟
نامجون: چی میگی تو ؛ تو این دنیا هزاران ادم این بیماریو داشتن که خوب شدن
هانا: خیلی ها خم مردن
نامجون: چرا اینطوری میگی چرا به نیمه ی پر لیوان نگاه نمیکنی اگه عملت کنیم احتمال ۷۰ درصو تو خوب میشی
هانا: هع اگه عمل کنیم و اونم تازه اگه کسی پیدا بشه که قلبی بهم بده
نامجون: چرا اینطوری میگی امیدوار باش دختر
اینطوری روحیتو از دست میدی و امیدی برای زندگی وجود نداره
هانا: ولی با این حال من این دارو رو نمیخورم
نامجون: هر طور راحتی اما اگه نخوری مجبور میشم امپولشو بهت بزنم
هانا: من نمیزارم .....
۳۶.۸k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.