بادیگارد جذاب من ....
بادیگارد جذاب من ....
پارت بیست و هفتم
______
ویو جیمین
سوهی#چجوری؟!....چجوری میخوای به دستش بیاری وقتی اونجوری گند زدی ؟!
_آههه ...م،می دوزدمش
#ها؟!...جیمین احمق شدی؟!...میخوای با دزدیدن ا.ت دوباره برشگردونی ؟!....احمق اینجوری فقط گند میزنی تو همون یه زره احترامی که به هم داشتید
_میگی چیکار کنم ؟!....هرکاری کنم نمیتونم با حرف برشگردونم پس چیکار کنم ؟!
#میتونی باهاش حرف بزنی اگر عرضه داشته باشی....
_آیش...ول کن
جیمین از در خونه بیرون رفت ...سوار ماشین شد و از عمارت خارج شد ...
_یعنی چی ...باهاش حرف بزنم ؟!...برم بهش چی بگم ؟!....بگم ببخشید که تو بار بهت گفتم هر،،،زه ...بگم ببخشید که جلوت با اون دختره لا،،س زدم و گفتم هر چی نباشه اون بهتر از تو میتونه من و راضی کنه ؟!.....خدایااا....مسیرش رو سمت عمارت تهیونگ عوض کرد ....مطمئن بود تهیونگ الان تو شرکتشه چون زیر دستاش بهش گزارش داده بودن ...به عمارت رسید از ماشین پیاده شد و سمت در رفت ...اگر زنگ و میزد ا.ت در رو باز نمیکرد ...یه ماسک و کلاه کپ برداشت و گذاشت ...زنگ در رو زد
ات:بله؟!
_...
ات:بله ؟!
_پ،پیک موتوری هستم ...بسته آوردم ...
ات:ما چیزی سفارش نداده بودیم ...
_چ،چی؟!...ولی این بسته آدرس اینجا رو خورده شاید ...پدری ، مادری یا اصلا شوهرتون سفارش داده باشند
ات:شوهرم ...آها درسته
ات در رو باز کرد که جیمین وارد حیاط بشه...
ویو ا.ت
از خونه بیرون اومد وارد حیاط شد ...سمت جیمین رفت
ات:پ،پس...بسته کو؟!...
جیمین و ماسک و کلاه کپش رو در آورد که با قیافه متعجب ات رو برو شد
ات:تو....برو بیرون ...برو بی....
جیمین با دستش دهن ا.ت رو گرفت ...
_هیشش...هیچی نگو
از کنار ا.ت رد شد و وارد خونه شد ا.ت پشتش حرکت کرد
ات:هی کجا ؟!....دارم میگم کجا ؟!
_بچم کجاست ؟!
ات:چی؟!...هه بچه ؟!...کدوم بچه ؟!...بچه ای که قراره در آینده اولین حرفی که از دهنش در بره اینه که به تهیونگ بگه بابا ...بچه ای که پونزده ماه توعه کثاف،،ت ولش کردی ؟!
_ا.ت میگی کجاست یا کل خونه رو خودم بگردم
ات:برو بیرون
_کجاستتت؟!(داد)
ات:ت،تو اتاق طبقه بالا در طوسی ....
جیمین از پله ها بالا رفت و در اتاق رو باز کرد ...با رونا که روی تختش خوابش برده بود مواجه شد
_د،دختره؟!
ات؛چیه؟!...میخوای بکشیش چون دختره ؟!...میخوای ...
_ا.ت ...ببند دهنت رو
سمت رونا رفت که...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#fake#BANGTAN#JIMIN
پارت بیست و هفتم
______
ویو جیمین
سوهی#چجوری؟!....چجوری میخوای به دستش بیاری وقتی اونجوری گند زدی ؟!
_آههه ...م،می دوزدمش
#ها؟!...جیمین احمق شدی؟!...میخوای با دزدیدن ا.ت دوباره برشگردونی ؟!....احمق اینجوری فقط گند میزنی تو همون یه زره احترامی که به هم داشتید
_میگی چیکار کنم ؟!....هرکاری کنم نمیتونم با حرف برشگردونم پس چیکار کنم ؟!
#میتونی باهاش حرف بزنی اگر عرضه داشته باشی....
_آیش...ول کن
جیمین از در خونه بیرون رفت ...سوار ماشین شد و از عمارت خارج شد ...
_یعنی چی ...باهاش حرف بزنم ؟!...برم بهش چی بگم ؟!....بگم ببخشید که تو بار بهت گفتم هر،،،زه ...بگم ببخشید که جلوت با اون دختره لا،،س زدم و گفتم هر چی نباشه اون بهتر از تو میتونه من و راضی کنه ؟!.....خدایااا....مسیرش رو سمت عمارت تهیونگ عوض کرد ....مطمئن بود تهیونگ الان تو شرکتشه چون زیر دستاش بهش گزارش داده بودن ...به عمارت رسید از ماشین پیاده شد و سمت در رفت ...اگر زنگ و میزد ا.ت در رو باز نمیکرد ...یه ماسک و کلاه کپ برداشت و گذاشت ...زنگ در رو زد
ات:بله؟!
_...
ات:بله ؟!
_پ،پیک موتوری هستم ...بسته آوردم ...
ات:ما چیزی سفارش نداده بودیم ...
_چ،چی؟!...ولی این بسته آدرس اینجا رو خورده شاید ...پدری ، مادری یا اصلا شوهرتون سفارش داده باشند
ات:شوهرم ...آها درسته
ات در رو باز کرد که جیمین وارد حیاط بشه...
ویو ا.ت
از خونه بیرون اومد وارد حیاط شد ...سمت جیمین رفت
ات:پ،پس...بسته کو؟!...
جیمین و ماسک و کلاه کپش رو در آورد که با قیافه متعجب ات رو برو شد
ات:تو....برو بیرون ...برو بی....
جیمین با دستش دهن ا.ت رو گرفت ...
_هیشش...هیچی نگو
از کنار ا.ت رد شد و وارد خونه شد ا.ت پشتش حرکت کرد
ات:هی کجا ؟!....دارم میگم کجا ؟!
_بچم کجاست ؟!
ات:چی؟!...هه بچه ؟!...کدوم بچه ؟!...بچه ای که قراره در آینده اولین حرفی که از دهنش در بره اینه که به تهیونگ بگه بابا ...بچه ای که پونزده ماه توعه کثاف،،ت ولش کردی ؟!
_ا.ت میگی کجاست یا کل خونه رو خودم بگردم
ات:برو بیرون
_کجاستتت؟!(داد)
ات:ت،تو اتاق طبقه بالا در طوسی ....
جیمین از پله ها بالا رفت و در اتاق رو باز کرد ...با رونا که روی تختش خوابش برده بود مواجه شد
_د،دختره؟!
ات؛چیه؟!...میخوای بکشیش چون دختره ؟!...میخوای ...
_ا.ت ...ببند دهنت رو
سمت رونا رفت که...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#fake#BANGTAN#JIMIN
۱۱.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.