بادیگارد جذاب من ...
بادیگارد جذاب من ...
پارت بیست و هشتم ...
____
جیمین سمت رونا رفت ...اون رو تو بغل خودش گرفت
_این خیلی ...خوشگله ...
ات:هوففف...جیمین ...چرا قبول نمیکنی من و تو ...دیگه هیچی بینمون نیست پس ...برو بیرون ...از این خونه از این عمارت برو بیرون
_ا.ت....من ، من میدونم اشتباه کردم ولی....حتی اگر از هم جدا هم باشیم من حق دارم بچه رو ببینم....می،تونم یه سوال بپرسم ؟!
ات: چیه ؟!
_اسم...اسمش چیه ؟!
ات:...رونا ...اسمش رونا هست
_این اسمیه که من دوست دارم تو...
ات:نخیر به خاطر تو نیست ...تهیونگ پیشنهاد داد منم قبول کردم
_ا.ت....دروغگوی خوبی نیستی ....
ات:میری بیرون یا نه ؟!
جیمین رونا رو که بغل کرده بود. از اتاق خارج شد
ات:هی هی ...بچه رو کجا میبری ؟!...جیمین بچه رو بده ...جیمین ...
همون موقع تهیونگ وارد خونه شد ...رونا گریش شدید شده بود و جیمین هر کاری میکرد نمیتونست آرومش کنه ....تهیونگ پلاستیک وسیله های که خریده بود رو روی زمین انداخت سمت جیمین رفت و رونا رو ازش گرفت...رونا به محض اینکه تو بغل تهیونگ رفت آروم شد با دست های کوچلوی دو تا شونه های تهیونگ رو بغل کرده بود و با لبخند کیوتی به قیافه تهیونگ خیره شده بود. ....
تهیونگ رونا رو سمت گهواره کنار خونه برد و برگشت سمت جیمین ...
@تو اینجا چه غلطی میکنی ؟!
_اومدم زنم رو ببینم مشکلیه ؟!
@ببینم هنوز هم به خودت این اجازه رو میدی که بهش بگی زنت؟!...هه جالبه تو ....چطور میتونی هنوز هم اینجا بمونی وقتی خودت ا.ت رو ول کردی ؟!
جیمین دست تهیونگ رو گرفت و بیرون عمارت برد ...
پرش زمانی
ویو تهیونگ ....
جیمین ....اون از من خواهش کرد بهش کمک کنم ....این چیز عادیه چون ا.ت هنوز هم جیمین رو دوست داره ....از اینکه کلی عکس از جیمین تو کشو اتاقش داره میشه تا ته موضوع رو خواند ...
سمت ا.ت حرکت کردم
@هی ا.ت...چرا نمیری به جیمین بگی که دوسش داری ؟!
ات:چون دوسش ندارم
@ا.ت؟!
ات:میترسم ...میترسم باز هم من رو ول کنه ...میترسم آسیب بیشتری بهم بزنه
#ا.ت....تو باید به این هم فکر کنی ...رونا قراره در آینده چیکار کنه ...نمیتونه تا آخر عمرش وقتی ازش درمورد پدرش میپرسن ساکت بمونه یا بگه من پدرشم...بهتر نیست ...یکم فکر کنی ؟!
ات:باشه...من میرم اتاقم
@اوکی
ویو جیمین
رو تخت دراز کشیده بودم که برام پیام اومد ...از طرف تهیونگ بود
@ا.ت صبح ها ساعت هفت میره پارک داگون ....اونجا باهاش حرف بزن ...اگر فردا برگرده و چیزی نگه در مورد تو خودم با دست های خودم خفت میکنم
_ممنون ...سعی میکنم راضی برگرده ....ممنون
@گمشو فقط ...
گوشیش رو خاموش کرد و ساعت رو برای شیش صبح کوک کرد ....کم کم خوابش برد
فردا صبح پارک داگون ویو ا.ت*...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
پارت بیست و هشتم ...
____
جیمین سمت رونا رفت ...اون رو تو بغل خودش گرفت
_این خیلی ...خوشگله ...
ات:هوففف...جیمین ...چرا قبول نمیکنی من و تو ...دیگه هیچی بینمون نیست پس ...برو بیرون ...از این خونه از این عمارت برو بیرون
_ا.ت....من ، من میدونم اشتباه کردم ولی....حتی اگر از هم جدا هم باشیم من حق دارم بچه رو ببینم....می،تونم یه سوال بپرسم ؟!
ات: چیه ؟!
_اسم...اسمش چیه ؟!
ات:...رونا ...اسمش رونا هست
_این اسمیه که من دوست دارم تو...
ات:نخیر به خاطر تو نیست ...تهیونگ پیشنهاد داد منم قبول کردم
_ا.ت....دروغگوی خوبی نیستی ....
ات:میری بیرون یا نه ؟!
جیمین رونا رو که بغل کرده بود. از اتاق خارج شد
ات:هی هی ...بچه رو کجا میبری ؟!...جیمین بچه رو بده ...جیمین ...
همون موقع تهیونگ وارد خونه شد ...رونا گریش شدید شده بود و جیمین هر کاری میکرد نمیتونست آرومش کنه ....تهیونگ پلاستیک وسیله های که خریده بود رو روی زمین انداخت سمت جیمین رفت و رونا رو ازش گرفت...رونا به محض اینکه تو بغل تهیونگ رفت آروم شد با دست های کوچلوی دو تا شونه های تهیونگ رو بغل کرده بود و با لبخند کیوتی به قیافه تهیونگ خیره شده بود. ....
تهیونگ رونا رو سمت گهواره کنار خونه برد و برگشت سمت جیمین ...
@تو اینجا چه غلطی میکنی ؟!
_اومدم زنم رو ببینم مشکلیه ؟!
@ببینم هنوز هم به خودت این اجازه رو میدی که بهش بگی زنت؟!...هه جالبه تو ....چطور میتونی هنوز هم اینجا بمونی وقتی خودت ا.ت رو ول کردی ؟!
جیمین دست تهیونگ رو گرفت و بیرون عمارت برد ...
پرش زمانی
ویو تهیونگ ....
جیمین ....اون از من خواهش کرد بهش کمک کنم ....این چیز عادیه چون ا.ت هنوز هم جیمین رو دوست داره ....از اینکه کلی عکس از جیمین تو کشو اتاقش داره میشه تا ته موضوع رو خواند ...
سمت ا.ت حرکت کردم
@هی ا.ت...چرا نمیری به جیمین بگی که دوسش داری ؟!
ات:چون دوسش ندارم
@ا.ت؟!
ات:میترسم ...میترسم باز هم من رو ول کنه ...میترسم آسیب بیشتری بهم بزنه
#ا.ت....تو باید به این هم فکر کنی ...رونا قراره در آینده چیکار کنه ...نمیتونه تا آخر عمرش وقتی ازش درمورد پدرش میپرسن ساکت بمونه یا بگه من پدرشم...بهتر نیست ...یکم فکر کنی ؟!
ات:باشه...من میرم اتاقم
@اوکی
ویو جیمین
رو تخت دراز کشیده بودم که برام پیام اومد ...از طرف تهیونگ بود
@ا.ت صبح ها ساعت هفت میره پارک داگون ....اونجا باهاش حرف بزن ...اگر فردا برگرده و چیزی نگه در مورد تو خودم با دست های خودم خفت میکنم
_ممنون ...سعی میکنم راضی برگرده ....ممنون
@گمشو فقط ...
گوشیش رو خاموش کرد و ساعت رو برای شیش صبح کوک کرد ....کم کم خوابش برد
فردا صبح پارک داگون ویو ا.ت*...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
۱۳.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.