بادیگارد جذاب من .. ..
بادیگارد جذاب من ....
پارت بیست و نهم
______
ویو ا.ت
تو پارک در حال راه رفتن بودم که احساس کردم یه چیزی جلو دهنم اومد ...دیگه هیچی حس نکردم ....
چشماش رو آروم باز کرد تو یه اتاق افتاده بود دست و پاهاش بسته شده بود ...
ات:ک،کسی اینجا نیست؟!...آهایییی.....کمک...کسی نیست!!
در آهنی باز شد و یه نفر اومد داخل
@چی میگی ؟!
ات:چ،چرا من رو اینجا آوردید ؟!...کی هستید ؟!....من چرا اینجام!!
@آهه ...کمتر حرف بزن رئیس خودش میاد ...میفهمی ...
اون مرده از در رفت بیرون
و یه نفر دیگه اومد داخل ...
ات:ج،جیمین...تو...چرا من رو آوردی اینجا ....چرااا؟!
جیمین:خفه شو ...هه...چرا فکر کردی میزارم همینجوری با من بد رفتاری کنی و من هیچی بهت نگم !
ات:جیمین ...
جیمین:تا وقتی نفهمی من اینجا ارباب تو هستم و تو باید به دستورات من عمل کنی همینجا میمونی ...
جیمین نگاهی به کمد کنار اتاق کرد ...
جیمین:شاید هم زجر بکشی ...
بعد از اتاق بیرون رفت ...
ات:جیمین ...جیمیننن
ا.ت:جیمین ...اینجا سرده...خواهش میکنم ...جیمین ...
روی زمین سرد دراز کشید ...چرا....چرا وقتی میخواست به جیمین مهلت بده این اتفاق افتاد ؟!....
ویو تهیونگ
روی مبل نشسته بود ...الان چهار ساعته از رفتن ا.ت میگذره ساعت 11:00 بود و ا.ت همیشه ساعت 8:00 میآمد ...هر چی به گوشیش زنگ میزد جواب نمیداد ...شماره جیمین هم گرفت ولی جواب نداد ...
بلند شد و سمت پارک داگون رفت
پرش زمانی
میشد گفت کل روز رو داخل خیابان ها رو گشته بود ...ساعت از دوازده شب هم گذشته بود اعصابش خورد خورد بود...چجوری به جونگکوک میگفت خواهرش رو دزدیدن ...به جیمین یکبار دیگه زنگ زد ...بعد از چند تا بوق جواب داد ...
@الو...جیمین ...چه غلطی کردی با ا.ت ...ا.ت کجاست ؟!...جواب بدههه
جیمین:ا.ت؟!...پیش منه ...
@توعه عوضی قرار بود. فقط راضیش کنی ...پس الان چرا جواب تلفن من رو نمیده هااا؟!
جیمین:من گفتم راضیش میکنم ...اما یادم نمیاد گفته باشم چجوری ...حالا اگر شده با زور و کتک هم راضیش میکنم ....
@جیمین ....دستت به ا.ت بخوره ....خودم با دست های خودم خفت میکنم
جیمین:دعا کن خودت قبلش درحال زجه زدن نباشی
@جیمین آدرس خونت رو بده میام اونجا...
جیمین:لازم نیست ...خودم به زودی میفرستم دنبالت بیارنت
جیمین تلفن رو قطع کرد
@الو...جیمین...جیمین ....لعنت بهتتت(عربده)...
به جونگکوک زنگ زد و سرش رو روی فرمان گذاشت
#بله هیونگ؟!...چه خبر ات خوبه؟!
@...
#ه،هیونگ؟!
@جونگکوک....ا.ت...ا.ت رو جیمین دزدیده
#...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#JIMIN
پارت بیست و نهم
______
ویو ا.ت
تو پارک در حال راه رفتن بودم که احساس کردم یه چیزی جلو دهنم اومد ...دیگه هیچی حس نکردم ....
چشماش رو آروم باز کرد تو یه اتاق افتاده بود دست و پاهاش بسته شده بود ...
ات:ک،کسی اینجا نیست؟!...آهایییی.....کمک...کسی نیست!!
در آهنی باز شد و یه نفر اومد داخل
@چی میگی ؟!
ات:چ،چرا من رو اینجا آوردید ؟!...کی هستید ؟!....من چرا اینجام!!
@آهه ...کمتر حرف بزن رئیس خودش میاد ...میفهمی ...
اون مرده از در رفت بیرون
و یه نفر دیگه اومد داخل ...
ات:ج،جیمین...تو...چرا من رو آوردی اینجا ....چرااا؟!
جیمین:خفه شو ...هه...چرا فکر کردی میزارم همینجوری با من بد رفتاری کنی و من هیچی بهت نگم !
ات:جیمین ...
جیمین:تا وقتی نفهمی من اینجا ارباب تو هستم و تو باید به دستورات من عمل کنی همینجا میمونی ...
جیمین نگاهی به کمد کنار اتاق کرد ...
جیمین:شاید هم زجر بکشی ...
بعد از اتاق بیرون رفت ...
ات:جیمین ...جیمیننن
ا.ت:جیمین ...اینجا سرده...خواهش میکنم ...جیمین ...
روی زمین سرد دراز کشید ...چرا....چرا وقتی میخواست به جیمین مهلت بده این اتفاق افتاد ؟!....
ویو تهیونگ
روی مبل نشسته بود ...الان چهار ساعته از رفتن ا.ت میگذره ساعت 11:00 بود و ا.ت همیشه ساعت 8:00 میآمد ...هر چی به گوشیش زنگ میزد جواب نمیداد ...شماره جیمین هم گرفت ولی جواب نداد ...
بلند شد و سمت پارک داگون رفت
پرش زمانی
میشد گفت کل روز رو داخل خیابان ها رو گشته بود ...ساعت از دوازده شب هم گذشته بود اعصابش خورد خورد بود...چجوری به جونگکوک میگفت خواهرش رو دزدیدن ...به جیمین یکبار دیگه زنگ زد ...بعد از چند تا بوق جواب داد ...
@الو...جیمین ...چه غلطی کردی با ا.ت ...ا.ت کجاست ؟!...جواب بدههه
جیمین:ا.ت؟!...پیش منه ...
@توعه عوضی قرار بود. فقط راضیش کنی ...پس الان چرا جواب تلفن من رو نمیده هااا؟!
جیمین:من گفتم راضیش میکنم ...اما یادم نمیاد گفته باشم چجوری ...حالا اگر شده با زور و کتک هم راضیش میکنم ....
@جیمین ....دستت به ا.ت بخوره ....خودم با دست های خودم خفت میکنم
جیمین:دعا کن خودت قبلش درحال زجه زدن نباشی
@جیمین آدرس خونت رو بده میام اونجا...
جیمین:لازم نیست ...خودم به زودی میفرستم دنبالت بیارنت
جیمین تلفن رو قطع کرد
@الو...جیمین...جیمین ....لعنت بهتتت(عربده)...
به جونگکوک زنگ زد و سرش رو روی فرمان گذاشت
#بله هیونگ؟!...چه خبر ات خوبه؟!
@...
#ه،هیونگ؟!
@جونگکوک....ا.ت...ا.ت رو جیمین دزدیده
#...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#JIMIN
۱۱.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.