از اونجایی که دلم براتون سوخت و خماری جای بدی بود و فردا
از اونجایی که دلم براتون سوخت و خماری جای بدی بود و فردا تولد یونگیه فعلااا ول کن شرط ها میشم ولی از فصل دوم شروع میکنم به گذاشتنش و اینم بگم که فقط چهارتا پارت مونده تا این فصل تموم شه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرنوشت متصل 1
Part14
روای رونا
+رسیدیم به مقصد ماشینش اونجا بود ولی خودش نبود وایییی کوک نیستش
_اروم باش دنبالش میگردیم
+من از اینطرف میرم تو از اون طرف برو باشه؟
_خطرناکه رونا
+من بخاطر هانا هر کاری میکنم
_باشه دور نشو
+راه افتادم هوا خیلی سرد بود حتما هانا سردشه الان(🌚سرددد؟ کدوم سرددد؟)
یهو یه دودی دیدم از یه کلبه خارج میشد واییی شاید هانا اونجاست سریع مث خر دویدم از خوشحالی رفتم داخل ولی کسی نبود یهو انگار یچی خورد پشت سرم و دیگه چیزی یادم نبود
روای هانا
~منظورت از اون حرف چیه ینی چی که مالکتم؟
×واضح نیست؟ واقعن نمیفهمی؟
~سکوت کردم و چیزی نگفتم که یهو ترمز کرد
و بهم نگاه کرد
×از همون اول که دیدمت عاشقت شدم دیوونه
~تهیونگ......
×دیگه صبرم تموم شده بود که بوسیدمش ولی همکاری نکرد ازش جدا شدم در حالی که صورتمون نزدیک هم بود بهم نگاه کرد و این بار خودش شروع به بوسیدن کرد........
روای جونگ کوک
_داشتم دنبال هانا میگشتم که یهو تهیونگ پیام داد نوشته بود: هانا پیش منه و امشب پیش من میمونه و نمیخاد نگرانش باشید پس منم سریع رفتم به رونا خبر بدم هیییی روناااااا رونااااا کجاییی دارم نگرانت میشما وای کجا رفته نکنه چیزیش بشه
روای رونا
+به هوش اومدم ولی سرم خیلی درد میکرد که یهو حس سنگینی میکردم که دیدم یه مرده داره یقه لباسمو باز میکنه اشک تو چشام جمع شده بود که جیغ زدم تا ولم کنه ولی انگار نه انگار کم کم بیشتر داشت دکمه لباسمو باز میکرد
که یهو یکی از پشت زد تو سرش
_رونااااا
+جونگ کوک.. هیق
_وقتی رونا رو تو اون وضع دیدم حسابی جوش اوردم و اعصابم خراب شد مرتیکه منحرف با چوب زدم پشت سرش دست هانا رو باز کردم که سریع بغلم کرد و اصن از بغلم نیومد بیرون سرش داشت خون میومد
_رونا من اینجام نترس سریع به پلیس زنگ زدم این عوضی رو جمع کرد ماشین هانا هم برامون اوردن و رونا رو بردم بیمارستان بعدش فتیم خونه رونا تا سرشو گذاشت رو بالش خوابش برد منم کنارش دراز کشیدم که خوابم برد....
نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتاتون 🤍🌹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرنوشت متصل 1
Part14
روای رونا
+رسیدیم به مقصد ماشینش اونجا بود ولی خودش نبود وایییی کوک نیستش
_اروم باش دنبالش میگردیم
+من از اینطرف میرم تو از اون طرف برو باشه؟
_خطرناکه رونا
+من بخاطر هانا هر کاری میکنم
_باشه دور نشو
+راه افتادم هوا خیلی سرد بود حتما هانا سردشه الان(🌚سرددد؟ کدوم سرددد؟)
یهو یه دودی دیدم از یه کلبه خارج میشد واییی شاید هانا اونجاست سریع مث خر دویدم از خوشحالی رفتم داخل ولی کسی نبود یهو انگار یچی خورد پشت سرم و دیگه چیزی یادم نبود
روای هانا
~منظورت از اون حرف چیه ینی چی که مالکتم؟
×واضح نیست؟ واقعن نمیفهمی؟
~سکوت کردم و چیزی نگفتم که یهو ترمز کرد
و بهم نگاه کرد
×از همون اول که دیدمت عاشقت شدم دیوونه
~تهیونگ......
×دیگه صبرم تموم شده بود که بوسیدمش ولی همکاری نکرد ازش جدا شدم در حالی که صورتمون نزدیک هم بود بهم نگاه کرد و این بار خودش شروع به بوسیدن کرد........
روای جونگ کوک
_داشتم دنبال هانا میگشتم که یهو تهیونگ پیام داد نوشته بود: هانا پیش منه و امشب پیش من میمونه و نمیخاد نگرانش باشید پس منم سریع رفتم به رونا خبر بدم هیییی روناااااا رونااااا کجاییی دارم نگرانت میشما وای کجا رفته نکنه چیزیش بشه
روای رونا
+به هوش اومدم ولی سرم خیلی درد میکرد که یهو حس سنگینی میکردم که دیدم یه مرده داره یقه لباسمو باز میکنه اشک تو چشام جمع شده بود که جیغ زدم تا ولم کنه ولی انگار نه انگار کم کم بیشتر داشت دکمه لباسمو باز میکرد
که یهو یکی از پشت زد تو سرش
_رونااااا
+جونگ کوک.. هیق
_وقتی رونا رو تو اون وضع دیدم حسابی جوش اوردم و اعصابم خراب شد مرتیکه منحرف با چوب زدم پشت سرش دست هانا رو باز کردم که سریع بغلم کرد و اصن از بغلم نیومد بیرون سرش داشت خون میومد
_رونا من اینجام نترس سریع به پلیس زنگ زدم این عوضی رو جمع کرد ماشین هانا هم برامون اوردن و رونا رو بردم بیمارستان بعدش فتیم خونه رونا تا سرشو گذاشت رو بالش خوابش برد منم کنارش دراز کشیدم که خوابم برد....
نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتاتون 🤍🌹
- ۵.۹k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط