(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۸
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۸
ویو هوسوک : حدود ۱ ماه از قضیه میگذره چاری و تموم باندشو دستگیر کردم شاید بگید کار ۴ ساله ام با موفقیت به پایان رسید ولی نه
کیم چاری حاضر نیست قبول کنه که تموم اون کارا رو خودش کرده و دادگاه هم تا چاری اعتراف نکنه به کاراش
هیچ حکمی صادر نمیکنه
امروز بعد ۱ ماه تیری که به میسو خورده بود رو درآوردن اما منجر شد به مردنش........
باید بهش بگم
........
*در و باز میکنه و میره تو
چاری : چقدر بگم نیا
من هیچ کاری نکردم آزادم کن عوضی
هوسوک : .......دخترت مرد
امروز ساعت ۱۱ و نیم
یه ساعت پیش
چاری : چیییی
هههه دروغه
ویو هوسوک : عکسایی که از مرگ میسو بود و بهش نشون دادم
هوسوک : دیگه چی....
چاری : فیکه ....
اینا همش فیکه ...الکیه دورغه
هوسوک : فردا تشیع جنازه شه...
دیگه میرم
چاری : ......هق ...هق ..نه
من ...من میسو رو خودم کشتممم...من من کشتم من دختر خودمو کشتم هق .. هق....
...........
.......
صبرکن
هوسوک : چیه
چاری : .......هق .....تموم امیدم.... به میسو بود
که اونم خودم از خودم گرفتم
.....
پس
....پس ...حاضرم
حاضرم به جرمام اعتراف کنم
هوسوک : تصمیم خوبی گرفتی تا یه ساعت دیگه میام تا بریم دادگاه
چاری : .....
ویو هوسوک : یسسسسس بالاخره
بالاخره شد ...یعنی واقعا میخاد همه چیو بگه یا داره ایسگام میکنه
هوفف...نزدیک ۵ . ۶ روزه نه با ا/ت بودم نه زنگش زدم دلم براش تنگ شده
ویو هوسوک : حدود ۱ ماه از قضیه میگذره چاری و تموم باندشو دستگیر کردم شاید بگید کار ۴ ساله ام با موفقیت به پایان رسید ولی نه
کیم چاری حاضر نیست قبول کنه که تموم اون کارا رو خودش کرده و دادگاه هم تا چاری اعتراف نکنه به کاراش
هیچ حکمی صادر نمیکنه
امروز بعد ۱ ماه تیری که به میسو خورده بود رو درآوردن اما منجر شد به مردنش........
باید بهش بگم
........
*در و باز میکنه و میره تو
چاری : چقدر بگم نیا
من هیچ کاری نکردم آزادم کن عوضی
هوسوک : .......دخترت مرد
امروز ساعت ۱۱ و نیم
یه ساعت پیش
چاری : چیییی
هههه دروغه
ویو هوسوک : عکسایی که از مرگ میسو بود و بهش نشون دادم
هوسوک : دیگه چی....
چاری : فیکه ....
اینا همش فیکه ...الکیه دورغه
هوسوک : فردا تشیع جنازه شه...
دیگه میرم
چاری : ......هق ...هق ..نه
من ...من میسو رو خودم کشتممم...من من کشتم من دختر خودمو کشتم هق .. هق....
...........
.......
صبرکن
هوسوک : چیه
چاری : .......هق .....تموم امیدم.... به میسو بود
که اونم خودم از خودم گرفتم
.....
پس
....پس ...حاضرم
حاضرم به جرمام اعتراف کنم
هوسوک : تصمیم خوبی گرفتی تا یه ساعت دیگه میام تا بریم دادگاه
چاری : .....
ویو هوسوک : یسسسسس بالاخره
بالاخره شد ...یعنی واقعا میخاد همه چیو بگه یا داره ایسگام میکنه
هوفف...نزدیک ۵ . ۶ روزه نه با ا/ت بودم نه زنگش زدم دلم براش تنگ شده
۱۸.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.