پـارت ①⑦
پـارت ①⑦
رفتم و کارای ترخیص ترنم و انجام دادم واقعااا ترنم برام با خواهرم هیچ فرقی نداره دختر پاک و معصومی واقعااا من و بچه ها باید تمام تلاشمون و بکنیم
و نزاریم اون کثافت و با ترنم ازدواج کنه. فشار هایی که روی سپنتا بود و هممون قشنگ حس میکردیم بالاخره سپنتا عاشق بود...عاشـق....
حتی تیام و تیردادم فهمیدن . اووف گفتم تیام از همون اول چشاش رو آریانا بود تا همین حالا که پامو گذاشتم بیرون خجالتم نمیکشه.
نکنه چیزی بینشونه. خب اصلا به من چه من و آریانا که باهم نسبتی نداریم.
میخواستم برم تو اتاق دیدم بچه ها خودشون اومدن تا بریم.
رفتم سمت بچه ها گفتم:خب میخوایم بریم؟؟ سپنتا:آره ـ خب بریم
بچه ها:بریم...
نـاشناس٭
رفتم و زنگ زدم به سرهنگ کمالی فوری بعد از یک بوق گوشی و برداشت
ـ الو سلام وقت ندارم فقط زودتر بگید باید چیکار کنم سرهنگ:خیلی خب
باید بری ایران حواستو خوب جمع کن و کارتو درست انجام بده دیگه وقتی اومدی ایران تنها نیستی بیشتر بچه ها هستن فقط تو حواستو جمع کن
ـ خب خیلی زودتر باید جلوشون و بگیریم سرهنگ:درسته نباید بزاریم
اون آشغال با ترنم ازدواج کنه ـ راستی درمورد آنتونیو چیکار کنم؟؟؟
سرهنگ:اونو و هم حواست باشه اونم یکی بد تر از یکی دیگشون...
ـ خیلی خب من میرم میترسم شک کنن خداحافظ .
سرهنگ :به امید دیدار...
سرهنــگ★
ـ بالاخره دستگیرت میکنم سینا مالکی.........😏
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لایـک ـ هـا ـ و ـ کـامنـت ـ هـا ـ رو ـ بـترکـونـیـد.
رفتم و کارای ترخیص ترنم و انجام دادم واقعااا ترنم برام با خواهرم هیچ فرقی نداره دختر پاک و معصومی واقعااا من و بچه ها باید تمام تلاشمون و بکنیم
و نزاریم اون کثافت و با ترنم ازدواج کنه. فشار هایی که روی سپنتا بود و هممون قشنگ حس میکردیم بالاخره سپنتا عاشق بود...عاشـق....
حتی تیام و تیردادم فهمیدن . اووف گفتم تیام از همون اول چشاش رو آریانا بود تا همین حالا که پامو گذاشتم بیرون خجالتم نمیکشه.
نکنه چیزی بینشونه. خب اصلا به من چه من و آریانا که باهم نسبتی نداریم.
میخواستم برم تو اتاق دیدم بچه ها خودشون اومدن تا بریم.
رفتم سمت بچه ها گفتم:خب میخوایم بریم؟؟ سپنتا:آره ـ خب بریم
بچه ها:بریم...
نـاشناس٭
رفتم و زنگ زدم به سرهنگ کمالی فوری بعد از یک بوق گوشی و برداشت
ـ الو سلام وقت ندارم فقط زودتر بگید باید چیکار کنم سرهنگ:خیلی خب
باید بری ایران حواستو خوب جمع کن و کارتو درست انجام بده دیگه وقتی اومدی ایران تنها نیستی بیشتر بچه ها هستن فقط تو حواستو جمع کن
ـ خب خیلی زودتر باید جلوشون و بگیریم سرهنگ:درسته نباید بزاریم
اون آشغال با ترنم ازدواج کنه ـ راستی درمورد آنتونیو چیکار کنم؟؟؟
سرهنگ:اونو و هم حواست باشه اونم یکی بد تر از یکی دیگشون...
ـ خیلی خب من میرم میترسم شک کنن خداحافظ .
سرهنگ :به امید دیدار...
سرهنــگ★
ـ بالاخره دستگیرت میکنم سینا مالکی.........😏
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لایـک ـ هـا ـ و ـ کـامنـت ـ هـا ـ رو ـ بـترکـونـیـد.
۸.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.