فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
part¹⁸
استرس کل تنش فرا گرفته بود
ضربان قلبش هر لحظه بیشتر از قبل بالا میرفت
نگاهشو از اماندا گرفت و به انیل نگاه کرد
نگاه او دست کمی از نگاه اماندا نداشت
دستش جلو برد و گفت
" از آشنایی باهاتون خوشبختم "a.t
نگاهی به دست منتظر دختر کرد ولی دستشو جلو نبرد و فقط گفت...
+ ممنون
دستش قبل آورد و کنار خود قرار داد
جئون کت خود را در آورد و نزدیک شون های دختر برد ، اما قبل از اینکه بخواد روی شون های دختر بندازه ، خودشو جمع کرد
" چیکار میکنی؟ "a.t
" لباست نازکه داری از سرما میلرزی "jk
خودشو از جئون فاصله داد
" ممنون ولی من خوبم "a.t
+ عزیزم ...
نگاهشون طرف انیل چرخید
+ خیلی سردمه میشه اونو بندازی روی شون های من!
" برا چی امدی اینجا که بخواد سردتت بشه! ، برو تو "jk
+ میخوام پیش شوهرم باشم
" من کار دارم , اماندا با انیل برو تو "jk
" خیلی خب باشه ، ا.ت بیا برم "
دختر خواست بره که جئون بازروشو گرفت
" گفتم اماندا و انیل برن تو ، ا.ت بمون باهات حرف دارم "jk
+ چه حرفی؟
" شما برید تو "jk
" خب حرفتو جلوی ما بزن "
" اماندا (اخم) "jk
" بخاطر زنت گفتم "
" برید تو "jk
+ عزیزم حرفتو جلوی من بزن
" اگه میخواستم بدونی که نمیگفتم بری ، پس برو "jk
" اعم چیزه ، هوا خیلی سرده من دیگه میرم تو "a.t
" تو وایسا "jk
" میشه بعدا راجبش حرف بزنی ، لطفا "a.t
" (نفشو بیرون داد) باش "jk
بازوش رها کرد
سریع به سمت در رفت
گوشهی از مجلس ایستاده و با انگشتاش بازی میکرد
چشمش به در بود
به باز شدن در
بعد از گذشت چند دقیقه در باز شد
سریع یه سمت در رفت
بدون جلب توجه جئون و انیل ، دست آماندا گرفت و به داخل اتاقی کشید و در بست
" هی چه مرگته! "
محکم روبهروش قرار گرفت
" اون چه چرندی بود بهم گفتی ، هاااا؟ "a.t
"جونگکوک از تو خوشش میاد برو ببوسش ، این دیگه چه گوهی بود خوردی "a.t
" خخخ خب میخواستی این کارو نکنی "
" چیی؟ تو بهم نگفتی زن داری! "a.t
" من باید جواب نادونی تو رو بدم؟ هههع "
" اگه میدنستم اینقدر عاشق بوسی برات مهم نیست طرف مجرد یا متاهل اصلا بهت نمیگفتم خخخ "
" تو ... تو منو گول زدی! "a.t
قدم به قدم به دختر نزدیک شد
در یک قدمیش قرار گرفت و با لحنی تحقیر آمیز و آروم لب زد
" من گولت نزدم فقط بهت گفتم چیکار کنم ، خودت انتخاب کردی "
ازش فاصله گرفت
به سمت در برگشت و بازش کرد ، اما قبل از اینکه بخواد خارج بشه ، به سمت دختر برگشت
" اینقدر دور بر جونگکوک نپلک زنش خوشش نمیاد ... "
لبخند زد ، دستش بالا گرفت
" بای بای هرزه کوچولو "
part¹⁸
استرس کل تنش فرا گرفته بود
ضربان قلبش هر لحظه بیشتر از قبل بالا میرفت
نگاهشو از اماندا گرفت و به انیل نگاه کرد
نگاه او دست کمی از نگاه اماندا نداشت
دستش جلو برد و گفت
" از آشنایی باهاتون خوشبختم "a.t
نگاهی به دست منتظر دختر کرد ولی دستشو جلو نبرد و فقط گفت...
+ ممنون
دستش قبل آورد و کنار خود قرار داد
جئون کت خود را در آورد و نزدیک شون های دختر برد ، اما قبل از اینکه بخواد روی شون های دختر بندازه ، خودشو جمع کرد
" چیکار میکنی؟ "a.t
" لباست نازکه داری از سرما میلرزی "jk
خودشو از جئون فاصله داد
" ممنون ولی من خوبم "a.t
+ عزیزم ...
نگاهشون طرف انیل چرخید
+ خیلی سردمه میشه اونو بندازی روی شون های من!
" برا چی امدی اینجا که بخواد سردتت بشه! ، برو تو "jk
+ میخوام پیش شوهرم باشم
" من کار دارم , اماندا با انیل برو تو "jk
" خیلی خب باشه ، ا.ت بیا برم "
دختر خواست بره که جئون بازروشو گرفت
" گفتم اماندا و انیل برن تو ، ا.ت بمون باهات حرف دارم "jk
+ چه حرفی؟
" شما برید تو "jk
" خب حرفتو جلوی ما بزن "
" اماندا (اخم) "jk
" بخاطر زنت گفتم "
" برید تو "jk
+ عزیزم حرفتو جلوی من بزن
" اگه میخواستم بدونی که نمیگفتم بری ، پس برو "jk
" اعم چیزه ، هوا خیلی سرده من دیگه میرم تو "a.t
" تو وایسا "jk
" میشه بعدا راجبش حرف بزنی ، لطفا "a.t
" (نفشو بیرون داد) باش "jk
بازوش رها کرد
سریع به سمت در رفت
گوشهی از مجلس ایستاده و با انگشتاش بازی میکرد
چشمش به در بود
به باز شدن در
بعد از گذشت چند دقیقه در باز شد
سریع یه سمت در رفت
بدون جلب توجه جئون و انیل ، دست آماندا گرفت و به داخل اتاقی کشید و در بست
" هی چه مرگته! "
محکم روبهروش قرار گرفت
" اون چه چرندی بود بهم گفتی ، هاااا؟ "a.t
"جونگکوک از تو خوشش میاد برو ببوسش ، این دیگه چه گوهی بود خوردی "a.t
" خخخ خب میخواستی این کارو نکنی "
" چیی؟ تو بهم نگفتی زن داری! "a.t
" من باید جواب نادونی تو رو بدم؟ هههع "
" اگه میدنستم اینقدر عاشق بوسی برات مهم نیست طرف مجرد یا متاهل اصلا بهت نمیگفتم خخخ "
" تو ... تو منو گول زدی! "a.t
قدم به قدم به دختر نزدیک شد
در یک قدمیش قرار گرفت و با لحنی تحقیر آمیز و آروم لب زد
" من گولت نزدم فقط بهت گفتم چیکار کنم ، خودت انتخاب کردی "
ازش فاصله گرفت
به سمت در برگشت و بازش کرد ، اما قبل از اینکه بخواد خارج بشه ، به سمت دختر برگشت
" اینقدر دور بر جونگکوک نپلک زنش خوشش نمیاد ... "
لبخند زد ، دستش بالا گرفت
" بای بای هرزه کوچولو "
۸.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.