عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۸۱
دختره لباس قرمز سمتش چرخید : بله ؟
میونشی سمتش رفت و جلویش ایستاد و با عصبانیت گفت : چی داشتین بلخور میکردین شما دوتا ... ها ..
دختر لباس آبی اخم کرد : درست حرف بزن
میونشی : شما دوتا با این لباس باز چی فکر کردین ها ..
دختر لباس قرمز تند و عصبی گفت : به ما چه که شما دختر بچه ناز نازی شوهر کردی ؟ ها ..
میونشی : دهنتو ببند .. خودت بچه ای ..
دختر لباس آبی در اخر پوزخند زد و سمتش نزدیک شد بلافاصله کنار گوشش گفت : برو استوری های که شوهرت میزاره رو ببین .. اون داره فریاد میزنه که ترو نمیخواد
دخترک سکوت کرد و ایستاد .. هر دو دختر اشوه گر راهی شدن و با خنده رفتند جان ای که پشت در ایستاده بود تند سمت میونشی آمد .. دخترک با توجه به آمدن جان اشک هایش را پاک کرد و آروم گفت : اومدی .. بریم ؟
دست کوچیک جان را گرفت سپس راهی شد گوشی به دست به صحبت های دخترک اشوه گر تند سمت فضای مجازی رفت .. ولی حرفاش درست بود استوری ای که گذاشته بود راجب همین بود جیمین خودش آن آسوری را گذاشته بود .. " دوست دخترم دختر بچه کوچولو موچولو هست "
تنها نوشته های خط اول را خواند و تند گوشی را در دستش فشرد ..
جیمین هنوز هم کنار ای چون نشسته بود میونشی کیفش را برداشت و همراه پالتو دست جان را سفت گرفت و راهی شد ..
پارت ۱۸۱
دختره لباس قرمز سمتش چرخید : بله ؟
میونشی سمتش رفت و جلویش ایستاد و با عصبانیت گفت : چی داشتین بلخور میکردین شما دوتا ... ها ..
دختر لباس آبی اخم کرد : درست حرف بزن
میونشی : شما دوتا با این لباس باز چی فکر کردین ها ..
دختر لباس قرمز تند و عصبی گفت : به ما چه که شما دختر بچه ناز نازی شوهر کردی ؟ ها ..
میونشی : دهنتو ببند .. خودت بچه ای ..
دختر لباس آبی در اخر پوزخند زد و سمتش نزدیک شد بلافاصله کنار گوشش گفت : برو استوری های که شوهرت میزاره رو ببین .. اون داره فریاد میزنه که ترو نمیخواد
دخترک سکوت کرد و ایستاد .. هر دو دختر اشوه گر راهی شدن و با خنده رفتند جان ای که پشت در ایستاده بود تند سمت میونشی آمد .. دخترک با توجه به آمدن جان اشک هایش را پاک کرد و آروم گفت : اومدی .. بریم ؟
دست کوچیک جان را گرفت سپس راهی شد گوشی به دست به صحبت های دخترک اشوه گر تند سمت فضای مجازی رفت .. ولی حرفاش درست بود استوری ای که گذاشته بود راجب همین بود جیمین خودش آن آسوری را گذاشته بود .. " دوست دخترم دختر بچه کوچولو موچولو هست "
تنها نوشته های خط اول را خواند و تند گوشی را در دستش فشرد ..
جیمین هنوز هم کنار ای چون نشسته بود میونشی کیفش را برداشت و همراه پالتو دست جان را سفت گرفت و راهی شد ..
- ۴۲۴
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط