فیک( سرنوشت ) پارت ۱۱
فیک( سرنوشت ) پارت ۱۱
...
" آلیس با انگشت به پسره نشونه رفت و تو همون حالت گفت"
آلیس: حدتو بشناس که داری با کی حرف میزنی.
♡: با کی؟؟
آلیس: پ........آخخخخ
"مایا سریع جلو آلیس وایستاد و آلیس و عقب هُل داد..که آلیس افتاد زمین "
مایا: اون دیوونه شده ما دوتا دوستیم...و چیزی هم نیس..
♡: پ چی معنی میده...
مایا: خب میخواسته بگه که تو خاندان پارک خدمتکاره...
آلیس: نه نه..من...
مایا: مرگ ساکت...خب ممنون ما باید برگردیم...
"مایا از دست آلیس کشید که آلیس از جاش تکون نخورد..
دوباره برگشت و به آلیس گفت.."
مایا: نمیخوای برگردی..
آلیس: پام
"مایا کنار آلیس نشست و دستی رو پا آلیس کشید و گفت"
مایا: چیزی نیس بزرگ شدی یادت میره
آلیس: من الان درد دارم...تو به فک بزرگ شدنمی..؟
مایا: بلند شو احمق باید برگردیم...
آلیس: نمیشم...
مایا: باشه..
" مایا بعدی مخالفت آلیس بلند شد و روی اسبش نشست و راه افتاد اما قبل از دور شدن مایا یکی از اون پسرا گفت"
◇: خونه تون کجاست ما میرسونمتون...
"مایا ایستاد و نگاهی به پسره کرد و گفت"
مایا: من خودم برمیگردم به آلیس بگین...
آلیس: مایاااااااا
مایا: درد...
"کم کم دور شد...که دوباره برگشت..کنار آلیس از روی اسب پایین شد.."
مایا: کاش تویی خرو میتونستم ول کنم...
آلیس: دیدی نمیتونی؟😎
مایا: خاک تو اون روزی که با تویی الاغ آشنا شدم..
آلیس: خب کجا بریم..
مایا: خب برمیگردیم خونه..دیگه...و راستی شما دوتا میشه معرفی شیم؟؟
◇: من جئون 'یه جونم' ..و اینم...
♡: خودم دهن دارم تا حرف بزنم...اما نیاز نمیبینم بهتون بگم کیم.
آلیس: برو بابا فک کردی اگه نگی اتفاقی میوفته.
♡: اخلاقت چقد گو.هه...
آلیس: هااااا...گو.ه...صبر کن...
" پسره دوید که دنبالش آلیسم دوید...تا الان هيچ کسی بهش نگفته بود اخلاقش گو.هه..اما تا جایی اون پسره درست گفته بود."
مایا 'یه جون'به اونا نگاه میکرد شبیه گربه و موش بودن...گربه زمانیکه موش و ببينه تا اون و گیر نیاره ولش نمیکنه الان آلیس گربهی بود که دنبال موشش میدوید..
اگه دستش بهش میرسد فقط مایا میدونست آلیس میتونه چیکار کنه..
غلط املایی بود معذرت 💖
حمایت ها کم شده......نمیخواین بزارمممم؟
...
" آلیس با انگشت به پسره نشونه رفت و تو همون حالت گفت"
آلیس: حدتو بشناس که داری با کی حرف میزنی.
♡: با کی؟؟
آلیس: پ........آخخخخ
"مایا سریع جلو آلیس وایستاد و آلیس و عقب هُل داد..که آلیس افتاد زمین "
مایا: اون دیوونه شده ما دوتا دوستیم...و چیزی هم نیس..
♡: پ چی معنی میده...
مایا: خب میخواسته بگه که تو خاندان پارک خدمتکاره...
آلیس: نه نه..من...
مایا: مرگ ساکت...خب ممنون ما باید برگردیم...
"مایا از دست آلیس کشید که آلیس از جاش تکون نخورد..
دوباره برگشت و به آلیس گفت.."
مایا: نمیخوای برگردی..
آلیس: پام
"مایا کنار آلیس نشست و دستی رو پا آلیس کشید و گفت"
مایا: چیزی نیس بزرگ شدی یادت میره
آلیس: من الان درد دارم...تو به فک بزرگ شدنمی..؟
مایا: بلند شو احمق باید برگردیم...
آلیس: نمیشم...
مایا: باشه..
" مایا بعدی مخالفت آلیس بلند شد و روی اسبش نشست و راه افتاد اما قبل از دور شدن مایا یکی از اون پسرا گفت"
◇: خونه تون کجاست ما میرسونمتون...
"مایا ایستاد و نگاهی به پسره کرد و گفت"
مایا: من خودم برمیگردم به آلیس بگین...
آلیس: مایاااااااا
مایا: درد...
"کم کم دور شد...که دوباره برگشت..کنار آلیس از روی اسب پایین شد.."
مایا: کاش تویی خرو میتونستم ول کنم...
آلیس: دیدی نمیتونی؟😎
مایا: خاک تو اون روزی که با تویی الاغ آشنا شدم..
آلیس: خب کجا بریم..
مایا: خب برمیگردیم خونه..دیگه...و راستی شما دوتا میشه معرفی شیم؟؟
◇: من جئون 'یه جونم' ..و اینم...
♡: خودم دهن دارم تا حرف بزنم...اما نیاز نمیبینم بهتون بگم کیم.
آلیس: برو بابا فک کردی اگه نگی اتفاقی میوفته.
♡: اخلاقت چقد گو.هه...
آلیس: هااااا...گو.ه...صبر کن...
" پسره دوید که دنبالش آلیسم دوید...تا الان هيچ کسی بهش نگفته بود اخلاقش گو.هه..اما تا جایی اون پسره درست گفته بود."
مایا 'یه جون'به اونا نگاه میکرد شبیه گربه و موش بودن...گربه زمانیکه موش و ببينه تا اون و گیر نیاره ولش نمیکنه الان آلیس گربهی بود که دنبال موشش میدوید..
اگه دستش بهش میرسد فقط مایا میدونست آلیس میتونه چیکار کنه..
غلط املایی بود معذرت 💖
حمایت ها کم شده......نمیخواین بزارمممم؟
۱۷.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.