⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
☆عمارت☆
پارت :6
جولیا :نه دیگه برو بای بای
و گوشیو قطع کردم و رفتم نشستم رو تختم
و ادامه رمانمو شروع کردم به خوندن
پرش زمانی به صبح ساعت11و نیم
دوباره صدای الارو هووووف این باره پنجمه
که دارم الارمو به تعویق میندازم،اصلا من
برای چی اینقدر الارم گذاشتم؟که یهو یا
فکر خرید چشام عین چی باز شد و با دو
رفتم دشویی و بعد دشویی رفتم یه کراپ
با رویه و شلوار ستش رو پوشیدم و یه
ضد افتاب زدم و رفتم پایین دیدم نشستن
دارن صبحونه میخورن رفتم یه کیکو یه
شیرموز و شیرکاکائو برداشتم و رفتم بیرون
خواستم گوشیمو در بیارم تا زنگ بزنم دیدم .....
☆عمارت☆
پارت :6
جولیا :نه دیگه برو بای بای
و گوشیو قطع کردم و رفتم نشستم رو تختم
و ادامه رمانمو شروع کردم به خوندن
پرش زمانی به صبح ساعت11و نیم
دوباره صدای الارو هووووف این باره پنجمه
که دارم الارمو به تعویق میندازم،اصلا من
برای چی اینقدر الارم گذاشتم؟که یهو یا
فکر خرید چشام عین چی باز شد و با دو
رفتم دشویی و بعد دشویی رفتم یه کراپ
با رویه و شلوار ستش رو پوشیدم و یه
ضد افتاب زدم و رفتم پایین دیدم نشستن
دارن صبحونه میخورن رفتم یه کیکو یه
شیرموز و شیرکاکائو برداشتم و رفتم بیرون
خواستم گوشیمو در بیارم تا زنگ بزنم دیدم .....
۷.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.