(فقط قرار بود بردش باشی) part four
(فقط قرار بود بردش باشی) part four
رسیدیم
تهیونگ اومد بیرون از ماشین و دستمو گرفت برد تو کلبه
تهیونگ گفت: مغزم نکشید اولین جایی که اومد تو ذهنم اینجا بود
ا.ت گفت: اینجا هم خوبه
تهیونگ تلویزیون درست کرد داشت نگاه تلویزیون میکرد منم اونجا بودم داشتم نگاه میکردم تلویزیون داشت برنامه ای که پخش میکرد
گفت:که قتل حکمش اعدامه هرکی قتل کرد میمیره
تلویزیون و خاموش کرد
تهیونگ گفت: یعنی منم میمیرم اخه من نمیخواستم بکشتمش اول خودش بهم حمله کرد
من بهش چیزی نگفتم دیدم داره اشک میریزه
با اینکه امروز اذیتم کرد ولی جونمو نجات نداد رفتم پشش نشستم داشت گریه میکرد
تهیونگ گفت: اخه چیکار کنم من اونو کشتم پلیسا پیدام میکنن و میکشنم ا.ت کمکم میکنی
وقتی این حرف و زد قلبم لرزید بغلش کردم و گفتم: گریه نکن درست میشه
یکم گریه کرد و بعد گفت: ببخشید امروز اذیتت کردم
ا.ت گفت: خب الان گریه نکن برو بخواب
تهیونگ رفت خوابید منم خوابیدم رو مبل و تو فکر بودم که امروز چقدر اذیت شدم که کم کم خوابم برد
صبح
بلند شدم و تهیونگ هم بلند شد رفتم صبحونه درست کردم و باهم خوردیم
تهیونگ گفت: آماده ای
ا.ت گفت: تروخدا دیروز خیلی اذیت شدم امروز منصرف شو اذیتم نکن
از زبان تهیونگ
دیدم ا.ت خیلی داره اصرار میکنه دلم براش سوخت
تهیونگ گفت: باشه امروز کاری نمیکنم
ا.ت گفت: ممنونم
تهیونگ گفت: یک هفته بهت وقت میدم فقط به اینجا عادتت کنی
رسیدیم
تهیونگ اومد بیرون از ماشین و دستمو گرفت برد تو کلبه
تهیونگ گفت: مغزم نکشید اولین جایی که اومد تو ذهنم اینجا بود
ا.ت گفت: اینجا هم خوبه
تهیونگ تلویزیون درست کرد داشت نگاه تلویزیون میکرد منم اونجا بودم داشتم نگاه میکردم تلویزیون داشت برنامه ای که پخش میکرد
گفت:که قتل حکمش اعدامه هرکی قتل کرد میمیره
تلویزیون و خاموش کرد
تهیونگ گفت: یعنی منم میمیرم اخه من نمیخواستم بکشتمش اول خودش بهم حمله کرد
من بهش چیزی نگفتم دیدم داره اشک میریزه
با اینکه امروز اذیتم کرد ولی جونمو نجات نداد رفتم پشش نشستم داشت گریه میکرد
تهیونگ گفت: اخه چیکار کنم من اونو کشتم پلیسا پیدام میکنن و میکشنم ا.ت کمکم میکنی
وقتی این حرف و زد قلبم لرزید بغلش کردم و گفتم: گریه نکن درست میشه
یکم گریه کرد و بعد گفت: ببخشید امروز اذیتت کردم
ا.ت گفت: خب الان گریه نکن برو بخواب
تهیونگ رفت خوابید منم خوابیدم رو مبل و تو فکر بودم که امروز چقدر اذیت شدم که کم کم خوابم برد
صبح
بلند شدم و تهیونگ هم بلند شد رفتم صبحونه درست کردم و باهم خوردیم
تهیونگ گفت: آماده ای
ا.ت گفت: تروخدا دیروز خیلی اذیت شدم امروز منصرف شو اذیتم نکن
از زبان تهیونگ
دیدم ا.ت خیلی داره اصرار میکنه دلم براش سوخت
تهیونگ گفت: باشه امروز کاری نمیکنم
ا.ت گفت: ممنونم
تهیونگ گفت: یک هفته بهت وقت میدم فقط به اینجا عادتت کنی
۱۲.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.