خونبس

خون‌بس!
پارت پنجاه و دوم:

مین‌سو: کجا با این عجله...شما که تازه اومدین"
تهیونگ اسلحه رو گرفت سمت مینسو ولی همون لحظه افراد مین‌سو هم اسلحه به دست شدن سمت تهیونگ
مین‌سو: تو چجوری میخوای حریف من بشی بچه خونگی
تهیونگ: بزار خانوادمون برن...هرچقدر بخوای بهت میدم
مین‌سو: هرچقدر؟...
تهیونگ: اره...هرچقدر
مین‌سو: میخوام ا.ت با جونگمین ازدواج کنه...در غیر این صورت خانوادتون زنده نمیمونه....حالا انتخاب با خودتونه"
تهیونگ: چی گفتی...
ا.ت: تهیونگ...
تهیونگ: ساکت باش ا.ت!....من جنازه ی ا.ت هم دست پسرت نمیدم چه برسه بزارم باهاش ازدواج کنه
مین‌سو: دیگه داری زیاد از حدت حرف میزنی!"
تهیونگ لحن صداشو برد بالا و گفت"خفه شووو"
مین‌سو: تا سه میشمارم...یا قبول میکنی یا همتون میمیرید!!...یک!!...دو!!!"
ولی همون لحظه بود که صدای آژیر پلیس به صدا در اومد...افراد مین‌سو سریعا پا به فرار گذاشتن اما دیر شده بود....فهمیدن که تهیونگ از قبل با پلیس هماهنگ بوده و همه چیز به موقع پیش رفت....اما یه چیزی به موقع پیش نرفت...مادر ا.ت...فشار خون دیابتش شدیدا زد بالا و دچار سکته ی مغزی شد...دست و پاهاش یخ کرد و بیجون افتاد بغله ا.ت!

(یک هفته بعد)
گل های زر رو پر پر میکرد و میریخت روی خاک مادرش...مدام روی سنگ قبرش دست میکشید...با هرثانیه لمس کردنش یک قطره اشک میریخت ولی هیچ چیز درست بشو نبود...مادرش دیگه مُرده بود

ادامه دارد‌‌‌...
دیدگاه ها (۲۹)

خون‌بس!پارت پنجاه و سوم:هرکس بعد از حدودا پنج ثانیه دلداری د...

خون‌بس!پارت اخر:خوشحالیه جفتشون قابل توصیف نبود...جوری که از...

خون بس!پارت پنجاه و یک:برای اینکه از دیدنش مطمئن تر بشت دقیق...

خون‌بس!پارت پنجاهم:از روی تیکه تیکه ها دیوار بالا میرفتن تا ...

شوهر دو روزه. پارت۷۶

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

"سرنوشت "p,32..ویو بعد از شام ا/ت *.بعد از شام جیمین با ماشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط