خون بس!
خونبس!
پارت پنجاهم:
از روی تیکه تیکه ها دیوار بالا میرفتن تا اینکه رسیدن به اون پنجره رو تونستن برن داخل....ولی به یه دوراهی بر خوردن...تهیونگ با نگاهش بهش فرموند که الان وقتشه
ا.ت با صدای اروم گفت"الان که خیلی زوده"
تهیونگ: چاره ای نداریم ا.ت....قول میدم اخرش میرسیم به هم
ا.ت: خیله خب باشه.."
ا.ت سمت راست رفت و تهیونگ سمت چپ...ولی خب ناگهان تهیونگ به یه نگهبان بر خورد از شانس خوبش یه فرو رفتگی اونجا بود که میتونست خودشو داخل قایم کنه...چند ثانیه گذشت...وقتی از رفتن نگهبانه مطمئن شد به راهش ادامه داد...و اما ا.ت...ا.ت به یه پلکان زیر زمینی رسید که کنارش یه نگهبان خوابش برده بود...برای اینکه صدای قدم هاش به گوش نرسه کفش هاشو در اورد و از پله ها رفت پایین و به یک در رسید...به اجزای در دقت کرد و یه سوراخ روی در دید...چشمشو نزدیک سوراخ کردو با مامانش مواجه شد
ادامه دارد...
پارت پنجاهم:
از روی تیکه تیکه ها دیوار بالا میرفتن تا اینکه رسیدن به اون پنجره رو تونستن برن داخل....ولی به یه دوراهی بر خوردن...تهیونگ با نگاهش بهش فرموند که الان وقتشه
ا.ت با صدای اروم گفت"الان که خیلی زوده"
تهیونگ: چاره ای نداریم ا.ت....قول میدم اخرش میرسیم به هم
ا.ت: خیله خب باشه.."
ا.ت سمت راست رفت و تهیونگ سمت چپ...ولی خب ناگهان تهیونگ به یه نگهبان بر خورد از شانس خوبش یه فرو رفتگی اونجا بود که میتونست خودشو داخل قایم کنه...چند ثانیه گذشت...وقتی از رفتن نگهبانه مطمئن شد به راهش ادامه داد...و اما ا.ت...ا.ت به یه پلکان زیر زمینی رسید که کنارش یه نگهبان خوابش برده بود...برای اینکه صدای قدم هاش به گوش نرسه کفش هاشو در اورد و از پله ها رفت پایین و به یک در رسید...به اجزای در دقت کرد و یه سوراخ روی در دید...چشمشو نزدیک سوراخ کردو با مامانش مواجه شد
ادامه دارد...
۵.۱k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.