سادیسمی

#سادیسمی
پارت 17

جونگ کوک انقد عصبی بود که میتونست همین الان دوندون های مرده رو خورد کنه ..
مرده با نزدیک شدن به آت.. گفت..
٫ کوچولو مراقب خودت باش ..
و به سمت گوش آت رفت و تو گوشش زمزمه کرد ..
٫ ازش دور باش .. اگه کارش باهات تموم بشه میکشتت ..( نیشخند)
* جونگ کوک با عصبانیتی که داشت .. فقط چشماشو بسته بود .. و دست آت و گرفته بود با کاری که مرده کرد جونگ کوک به زور جلوی خودشو گرفته بود و میدونست الان بعد رفتن اون مرد آت .. قراره هی ازش سوال بپرسم ..
اون عوضی اصلا از کجا پیداش شد ...؟

"ویو جونگ کوک "

اون عوضی وقتی گورشو گم کرد به سمت آت که معلوم بود از حرفای اون عوضی ترسیده ..
برگشتم ..
وقتی به آت نزدیک شد به زور جلوی خودمو گرفتم که نزنم لت و پارش کنم ..
آت صورتشو .. پایین بود .‌.. معلوم بود بغض کرده ... با گرفتن چونش .. صورتشو بالا آوردم .. و تو چشماش که اشک جمع شده بود .. نگا کردم ..
گفتم ..
- ببینمت .. منو نگا کن ..
چرا گریه می‌کنی ..؟
* آت با پاک کرد اشکش .. گفت
+ گریه نمیکنم .. فقط .. منظور اون مرده چی بود ..؟
- هیچی نبود .. بهش فک نکن .. بیا بریم خونه ..
+ تا نگی نمیام ..
- آت بچه بازی در نیار بیا بریم ..
+ نمیخوام .. بگو بعدش ( آروم و بغض)
- باش بیا بریم تو ماشین میگم ..( جدی)
* دوتاشونم از بار اومدن بیرون و...
دیدگاه ها (۰)

#سادیسمی پارت 18* دوتاشونم از بار اومدن بیرون و به سمت ماشین...

#سادیسمی پارت 19به کشتن میدادن ..ولی وقتی گلوله به قلب .. پد...

#سادیسمی پارت 16"فردا"* بلاخره .. ساعت .. 8 شب بود آت و جونگ...

#سادیسمی پارت 15به سمت آت قدم برداشت و آروم گفت ..- هوا سرده...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

بهم رسیده

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط