🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت80 #جلد_دوم
بعد به سمت اتاق خودم رفتم اهورا روی تخت نشسته بودم سیگار می کشید با دیدن من سیگار روی زمین انداخت و بیخیال روی تخت دراز کشید کنارش نشستم و گفتم
خیلی منو ترسوندی وقتی اومدم اونجا دیدم که تو اونجا خوابیدی دلم شکست باورت میشه خیلی سخته ببینی شوهرت خونه عشق سابقش گرفته تخت خوابیده وقتی که تو انقدر نگرانشی
حرفمو نشنیده بود انگار آروم زمزمه کرد
_میشه برام یه مسکن بیاری سردردم داره دیوونم میکنه...
نگران شدم خودم رو بالاتر کشیدم کنارش نشستم و دستمو روی پیشونیش گذاشتم می خواستم پیشونیش ماساژ بدم تا دردش مثله همیشه کمتر بشه اما دستمو پس زد و گفت
_فقط برام قرص ببار من الان حوصله هیچ کاری ندارم ..
داشت دست پیش میگرفت باز داشت تقصیر را و گردن من میانداخت باز داشت با من بد تا می کرد با من که حقم نبود بدتاکردن.
از کنارش بلند شدم رفتم و براش مسکن و آب آوردم مسکن بدون آب خورد دوباره دراز کشید اما منم پررو تر از این حرفا بودا کنارش خوابیدم گفتم
تو چرا از من دلخوری تقصیر منه؟؟
این زن وببین خودت عاشق ادم ناجور شده بودی که اینطوری الان بعد این همه سال شده بلای جونمون ...
طوری با اخم ابرو در هم کشید و بهم نگاه کرد که دیگه لال شدم حرفی نزدم کمی سکوت بینمون حاکم شد بپو باز به حرف اومدم و گفتم
_فقط ۹ ماهه...
باید ۹ ماه تحملش کنیم تموم میشه و میره خواهش می کنم اهورا تو که نمیخوای همه ی این مدت و این طوری با من سر جنگ داشته باشی؟
اهورا کلافه روی تخت نشست و گفت
_فقط ۹ ماه نیست آیلین چرا به این فکر نمی کنی این زن هر وقت که بخواد می تونه بیاد ما رو تهدید کنه میفهمی؟
حق با اون بود اصلا به اینجای قضیه فکر نکرده بودم دستشو گرفتم گفتم
پس چطور همونطوری که این زن از ما عاتو داره بیا مام ازش یه عاتو بگیریم که باهاش تهدیدش کنیم.
خنده بلندی کرد و گفت
_ خیلی بچه ای...
بچه بازیه مگه؟
مگه میشه این زن دیوونه است ما مثل اون دیوونه ای ایلین؟
🌹🍁
#هنر_عکس #فردوس_برین #نوشته_عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #مد #خلاقیت #عاشقانه #جذاب #عکس_نوشته #ایده #FANDOGHI
#خان_زاده #پارت80 #جلد_دوم
بعد به سمت اتاق خودم رفتم اهورا روی تخت نشسته بودم سیگار می کشید با دیدن من سیگار روی زمین انداخت و بیخیال روی تخت دراز کشید کنارش نشستم و گفتم
خیلی منو ترسوندی وقتی اومدم اونجا دیدم که تو اونجا خوابیدی دلم شکست باورت میشه خیلی سخته ببینی شوهرت خونه عشق سابقش گرفته تخت خوابیده وقتی که تو انقدر نگرانشی
حرفمو نشنیده بود انگار آروم زمزمه کرد
_میشه برام یه مسکن بیاری سردردم داره دیوونم میکنه...
نگران شدم خودم رو بالاتر کشیدم کنارش نشستم و دستمو روی پیشونیش گذاشتم می خواستم پیشونیش ماساژ بدم تا دردش مثله همیشه کمتر بشه اما دستمو پس زد و گفت
_فقط برام قرص ببار من الان حوصله هیچ کاری ندارم ..
داشت دست پیش میگرفت باز داشت تقصیر را و گردن من میانداخت باز داشت با من بد تا می کرد با من که حقم نبود بدتاکردن.
از کنارش بلند شدم رفتم و براش مسکن و آب آوردم مسکن بدون آب خورد دوباره دراز کشید اما منم پررو تر از این حرفا بودا کنارش خوابیدم گفتم
تو چرا از من دلخوری تقصیر منه؟؟
این زن وببین خودت عاشق ادم ناجور شده بودی که اینطوری الان بعد این همه سال شده بلای جونمون ...
طوری با اخم ابرو در هم کشید و بهم نگاه کرد که دیگه لال شدم حرفی نزدم کمی سکوت بینمون حاکم شد بپو باز به حرف اومدم و گفتم
_فقط ۹ ماهه...
باید ۹ ماه تحملش کنیم تموم میشه و میره خواهش می کنم اهورا تو که نمیخوای همه ی این مدت و این طوری با من سر جنگ داشته باشی؟
اهورا کلافه روی تخت نشست و گفت
_فقط ۹ ماه نیست آیلین چرا به این فکر نمی کنی این زن هر وقت که بخواد می تونه بیاد ما رو تهدید کنه میفهمی؟
حق با اون بود اصلا به اینجای قضیه فکر نکرده بودم دستشو گرفتم گفتم
پس چطور همونطوری که این زن از ما عاتو داره بیا مام ازش یه عاتو بگیریم که باهاش تهدیدش کنیم.
خنده بلندی کرد و گفت
_ خیلی بچه ای...
بچه بازیه مگه؟
مگه میشه این زن دیوونه است ما مثل اون دیوونه ای ایلین؟
🌹🍁
#هنر_عکس #فردوس_برین #نوشته_عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #مد #خلاقیت #عاشقانه #جذاب #عکس_نوشته #ایده #FANDOGHI
۷.۳k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.