اشتباهخوبمن

#اشتباه_خوب_من
#پارت_۷۲

از اتاق دیارا اومدم بیرون
به سختی میتونستم نفس بکشم
دیارا حق داشت باهام اینجوری رفتار کنه
من واسه همه بدم به همه آسیب میزنم
سرتاپام بده
لعنت بهم
بچم رفت
رفت
هیچ وقت خودمو نمیبخشم


مامان و بابام بدو بدو به سمتم اومدن

مامان
_چیشد پسرم صدای دیارا تا اینجا می‌آمد

بابام
_ازت متنفره نه؟
حق داره
همش تقصیر تو و این برادر زاده عفریت مادرته

مامان
_درست صبحت کن حیوون عوضی به برادر زاده ام توهین کنی هفت جد و آبادتو میارم جلو چشمت

پوف
از کنارشون رد شدم بدون هیچ حرفی
واقعا حوصله شنیدن جر و بحث هاشون رو نداشتم
گوه توش بچم مرده اینا سر چی بحث میکنن
عین هو مرده متحرک بیرون بیمارستان پرسه میزدم

حس کردم یکی اومد نزدیکم
برگشتم دیدم لناعه

_متاسفم شنیدم چیشد واقعا ناراحت شدم

_خفه شو لنا اصلا حوصله تو یکی رو ندارم

_میدونم فکر میکنی تقصیر منه هرچی میخوای بهم بگو حق داری

_من کی به تو قول ازدواج دادم ها

_حرصم گرفت حسودیم شد خواستم یه چیزی بپرونم
عماد من عاشقتم

_نباش لعنتی نباش اگه عاشقمی چجوری با برادر ناتنیت ریختی رو هم ها جواب بده لعنتی به خاطر تو لعنتی الان بچم مرده
سگ تو روحت

بعد از کنارش رد شدم و رامو کشیدم رفتم یه سمت دیگه

رو نیمکت جلو بیمارستان نشستم که حس کردم یکی اومد کنارم نشست

برگشتم و با تمام عصبانیت غریدم

_لنا دست از سرم بردار لعنتی

بعد دیدم بابای دیاراست خفه خون گرفتم

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۲۰ تا
دیدگاه ها (۹)

#اشتباه_خوب_من#پارت_۷۳بابای دیارا_اسم اون گیس بریده رو نیار ...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۷۴_برادر من به چه زبونی باید بگم بفهمی چ...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۷۱#عماد دیارا تو اتاق بود و دکتر هم داخل...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۷۰یهو صدای جیغ لنا دراومد و موهامو ول کر...

پسر کوچولوی من پارت : ۸ویو ته : بردنش تو ی اتاق رفتم داخل کن...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط