Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
ساعت ها گذشته بود شبی سخته بود ک یکدفعه دستشویسم گرفت پرستار رو صدا زدم
مائده: ببخشید منو میبرین دستشویی خیلی درد دارم
پرستار: به همراهت بگو عزیزم
تا امدم بگم رفت بلند شدم ک یک قدم نرفته بودم با مغز افتادم زمین ک دکتر امد
دکتر: حالت خوبه؟ مگه نگفتم به پرستار ها بگو
مائده: گفتم گفت به همراهت بگو
دکتر کمکم کرد رفتم دستشویی امدم دراز کشیدم
دکتر: پاشو شوهرت تو حیاط بیمارستانه برو پیش اون راه رفتن هم برات خوبه
مائده: واقعا؟ باشه
دکتر کمکم کرد منو برد تو حیاط ک برهان تا منو دید ذوق زده امد سمتم
برهان: خوبی فداتشم
مائده: خوبم خوبم، کو انیا؟
برهان: رو نیمکت خوابیده
مائده: میرفتین خونه خب
برهان: من ترو تنها نمزارم ک
مائده: اخه من بمیرم براتون
برهان: ازت مراقبت میکنن درد ک نداری
مائده: خوبه خوبم همه ازم مراقبت میکنن
ولی مائده دروغ میگفت اون انقدر تنها بود ک واقعا حسودی میکرد به اونایی ک مادر دارن و اینقدر هم درد داشت ک میخواست جیغ بزنه
برهان: اسم پسرمون چی بزاریم؟
مائده: ایندفعه رو تو انتخاب کن
برهان: تو به دنیاش اوردی من بگم؟
مائده: انیا رو من گفتم تو ایندفعه بگو
برهان: اوممم،ارین
مائده: خیلی قشنگه
برهان: پس فردا برم شناسمشو بگیرم به اسم ارین رحیمی
مائده: اره عشقم
(۵سال بعد)
مائده: انیا دست ارین بگیر برو خونه خاله ثریا
رومو کردم به طرف خاله ثریا
مائده:ببخشید بعد چند وقت از شهرستان امدین باز این بچه هایی ما مزاحمتون میشن
ثریا: چی مزاحمی اینا مثل نوه هایی خودمه میبرم خونه فردا صبح میارم
مائده: باشه دستتون درد نکنه
ثریا خانوم ک بچه هارو برد یک نفس راحتی کشیدم خونه رو مرتب کردم شامم درست کردم یک لباس خوشگل پوشیدم و ارایش کردم، و ساعت ۹ بود ک برهان امد
برهان: به به مائده خانوم خوشگل کردی
مائده: مگه زشت بودم؟
برهان: نخیرم خوشگل تررررر کردی
مائده: اها
برهان: حالا چخبر؟
مائده: تو بیا شامتو بخور بهت میگم
شام ک خوردیم برهان رو مبل لم داده بود ک رفتم پیشش نشستم
مائده: برهان دلم برات تنگ شده
برهان: عععع
(بقیش تسبیح میخواد اونایی ک ندارن بیاین کامنت بگید میخواین یانه)
ساعت ها گذشته بود شبی سخته بود ک یکدفعه دستشویسم گرفت پرستار رو صدا زدم
مائده: ببخشید منو میبرین دستشویی خیلی درد دارم
پرستار: به همراهت بگو عزیزم
تا امدم بگم رفت بلند شدم ک یک قدم نرفته بودم با مغز افتادم زمین ک دکتر امد
دکتر: حالت خوبه؟ مگه نگفتم به پرستار ها بگو
مائده: گفتم گفت به همراهت بگو
دکتر کمکم کرد رفتم دستشویی امدم دراز کشیدم
دکتر: پاشو شوهرت تو حیاط بیمارستانه برو پیش اون راه رفتن هم برات خوبه
مائده: واقعا؟ باشه
دکتر کمکم کرد منو برد تو حیاط ک برهان تا منو دید ذوق زده امد سمتم
برهان: خوبی فداتشم
مائده: خوبم خوبم، کو انیا؟
برهان: رو نیمکت خوابیده
مائده: میرفتین خونه خب
برهان: من ترو تنها نمزارم ک
مائده: اخه من بمیرم براتون
برهان: ازت مراقبت میکنن درد ک نداری
مائده: خوبه خوبم همه ازم مراقبت میکنن
ولی مائده دروغ میگفت اون انقدر تنها بود ک واقعا حسودی میکرد به اونایی ک مادر دارن و اینقدر هم درد داشت ک میخواست جیغ بزنه
برهان: اسم پسرمون چی بزاریم؟
مائده: ایندفعه رو تو انتخاب کن
برهان: تو به دنیاش اوردی من بگم؟
مائده: انیا رو من گفتم تو ایندفعه بگو
برهان: اوممم،ارین
مائده: خیلی قشنگه
برهان: پس فردا برم شناسمشو بگیرم به اسم ارین رحیمی
مائده: اره عشقم
(۵سال بعد)
مائده: انیا دست ارین بگیر برو خونه خاله ثریا
رومو کردم به طرف خاله ثریا
مائده:ببخشید بعد چند وقت از شهرستان امدین باز این بچه هایی ما مزاحمتون میشن
ثریا: چی مزاحمی اینا مثل نوه هایی خودمه میبرم خونه فردا صبح میارم
مائده: باشه دستتون درد نکنه
ثریا خانوم ک بچه هارو برد یک نفس راحتی کشیدم خونه رو مرتب کردم شامم درست کردم یک لباس خوشگل پوشیدم و ارایش کردم، و ساعت ۹ بود ک برهان امد
برهان: به به مائده خانوم خوشگل کردی
مائده: مگه زشت بودم؟
برهان: نخیرم خوشگل تررررر کردی
مائده: اها
برهان: حالا چخبر؟
مائده: تو بیا شامتو بخور بهت میگم
شام ک خوردیم برهان رو مبل لم داده بود ک رفتم پیشش نشستم
مائده: برهان دلم برات تنگ شده
برهان: عععع
(بقیش تسبیح میخواد اونایی ک ندارن بیاین کامنت بگید میخواین یانه)
۱۱.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.