کوک عقلت رو از دست دادی
𝐏𝐚𝐫𝐭 6
𝑀𝓎 𝒸𝓇𝒾𝓂𝒾𝓃𝒶𝓁 𝒹𝓇𝒾𝓋𝑒𝓇
کوک: "عقلت رو از دست دادی؟
اون ادما جنایتکارن فکر کردی میتونی باهاشون معامله کنی؟"(داد)
ات: خب من انتخاب دیگه ای نداشتم..
باید اون دارو رو میگرفتم بدون اینکه خودم رو بفروشم!"
کوک:*نیشخند* پس میخوای اینجوری جونتو براش به خطر بندازی؟"
ات: "اره"
کوک:"من تنها گزینه تو برای اون دارو ام ( دستشو زیر چونه ات گذاشت ) تو فقط اونو از طریق من میتونی بگیری...
کنار گوشش با صدای بم لب زد: باید التماسم کنی تا تجدید نظر کنم"
با دست چپش از کمر ات گرفت و تماس بین بدن هاشون برقرار کرد تو چشمای هم خمار زل زده بودن کوک آروم سرشو جلو برد
همین ک خواست انجامش بده ات اون رو پس زد
ات:"نه وایسا تو نمیتونی این کارو کنی!"
کوک: چرا نه عاشق فریکی؟"
ات: به تو ربطی نداره"
کیفش رو برداشت
کوک:" ات....ات....اتتت"
و از اونجا رفت...
کوک: تو برمیگردی و التماسمو میکنی!"
........
کمی آب توی لیوان ریخت...
ات: "بیا"
لیوان از دستش گرفت و بت لبای خشکش لب زد.
جیمین:" من خوب میشم؟"
ات:"البته"
بلخند کم رنگی زد و کمی از آب نوشید که لیوان از دستش افتاد و به میلیون ها تیکه تبدیل شد مساوی بود با سرفه شدید جیمین...
ات:" جیمین جیمین چی شده؟"
*به سختی نفس میکشید*
جیمین:"درد میکنه دقیقا اینجا "
به گلوش اشاره کرد
با نگرانی لب زد...
ات:" دکتر؟
ما اینجا دکتر نیاز داریم"
.......
از شدت استرس راهروی بیمارستانو میرفت و میومد
فریک:"ات نگران نباش باشه؟
جیمین پسره خوش شانسیه!اون خوب میشه"
بین حرف های فریک دکتر از اتاق جیمین خارج شد..
ات:"دکتربرادرم چطوره؟"
دکتر:" متاسفم شرایطش بدتر شده..تنها راه نجاتش داروی(......) هست..
ما باید اونو نفر اول لیست انتظار قرار بدیم زمانش خیلی کمه!"
با اشکی که از چشمش ریخت از دکتر دور شد فریک دنبالش رفت
ات:"چطور ممکنه این اتفاق بیوفته؟"
فریک:" من یه سری آدم دنبالش فرستادم باشه؟ به محض اینکه خبری به دستم برسه فورا بهت میگم"
ات:" اما جیمین زمانه زیادی نداره اون میتونه تو هر لحظه بمیره!"
فریک: "اون خوب میشه باشه؟"
.......
بادیگارد:" رئیس خانم ات اینجاست تا شمارو ببینه"
کوک:" ( نیشخند)"
ات وارد شد و به کوک نزدیک شد
کوک:" تصمیمت رو گرفتی؟"
ات:"جونگ کوک....من اینجام تا یه معامله ای باهات بکنم "
𝑀𝓎 𝒸𝓇𝒾𝓂𝒾𝓃𝒶𝓁 𝒹𝓇𝒾𝓋𝑒𝓇
کوک: "عقلت رو از دست دادی؟
اون ادما جنایتکارن فکر کردی میتونی باهاشون معامله کنی؟"(داد)
ات: خب من انتخاب دیگه ای نداشتم..
باید اون دارو رو میگرفتم بدون اینکه خودم رو بفروشم!"
کوک:*نیشخند* پس میخوای اینجوری جونتو براش به خطر بندازی؟"
ات: "اره"
کوک:"من تنها گزینه تو برای اون دارو ام ( دستشو زیر چونه ات گذاشت ) تو فقط اونو از طریق من میتونی بگیری...
کنار گوشش با صدای بم لب زد: باید التماسم کنی تا تجدید نظر کنم"
با دست چپش از کمر ات گرفت و تماس بین بدن هاشون برقرار کرد تو چشمای هم خمار زل زده بودن کوک آروم سرشو جلو برد
همین ک خواست انجامش بده ات اون رو پس زد
ات:"نه وایسا تو نمیتونی این کارو کنی!"
کوک: چرا نه عاشق فریکی؟"
ات: به تو ربطی نداره"
کیفش رو برداشت
کوک:" ات....ات....اتتت"
و از اونجا رفت...
کوک: تو برمیگردی و التماسمو میکنی!"
........
کمی آب توی لیوان ریخت...
ات: "بیا"
لیوان از دستش گرفت و بت لبای خشکش لب زد.
جیمین:" من خوب میشم؟"
ات:"البته"
بلخند کم رنگی زد و کمی از آب نوشید که لیوان از دستش افتاد و به میلیون ها تیکه تبدیل شد مساوی بود با سرفه شدید جیمین...
ات:" جیمین جیمین چی شده؟"
*به سختی نفس میکشید*
جیمین:"درد میکنه دقیقا اینجا "
به گلوش اشاره کرد
با نگرانی لب زد...
ات:" دکتر؟
ما اینجا دکتر نیاز داریم"
.......
از شدت استرس راهروی بیمارستانو میرفت و میومد
فریک:"ات نگران نباش باشه؟
جیمین پسره خوش شانسیه!اون خوب میشه"
بین حرف های فریک دکتر از اتاق جیمین خارج شد..
ات:"دکتربرادرم چطوره؟"
دکتر:" متاسفم شرایطش بدتر شده..تنها راه نجاتش داروی(......) هست..
ما باید اونو نفر اول لیست انتظار قرار بدیم زمانش خیلی کمه!"
با اشکی که از چشمش ریخت از دکتر دور شد فریک دنبالش رفت
ات:"چطور ممکنه این اتفاق بیوفته؟"
فریک:" من یه سری آدم دنبالش فرستادم باشه؟ به محض اینکه خبری به دستم برسه فورا بهت میگم"
ات:" اما جیمین زمانه زیادی نداره اون میتونه تو هر لحظه بمیره!"
فریک: "اون خوب میشه باشه؟"
.......
بادیگارد:" رئیس خانم ات اینجاست تا شمارو ببینه"
کوک:" ( نیشخند)"
ات وارد شد و به کوک نزدیک شد
کوک:" تصمیمت رو گرفتی؟"
ات:"جونگ کوک....من اینجام تا یه معامله ای باهات بکنم "
- ۲.۶k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط