❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
part ³⁸
هم میسو هم کوک هردوشون آماده بودن ولی میسو مجددا به کالیکسیون لباساش میره تا عوضش کنه چونکه به نظر همسرش اون لباس خیلی باز بود........
لباس مناسب تری رو انتخاب میکنه و تنش میکنه به سمت کوک میره تا زیپ لباسش رو براش ببنده.......
میرم روی پای کوک میشینم تا برام زیپ لباسمو ببنده وقتی ک داشت زیپ لباسمو میبست با دستاش همونجوری لمسم میکرد ک باعث شد بدنم گر بگیره و تکونی به خودم بدم زیپ لباسمو میبنده وقتی ک میخوام بلند شم کوک دوباره میشونتم و لباشو میزاره پشت گردنم و مک عمیقی میزنه ک آخی از درد میکنم......
از روی پاش بلند میشم و اعتراض وار بهش میگم
یااا الان ک وقت شیطونی کردن نیست
زبونشو میکشه روی لبش و همونطور ک با چشماش بدنمو بر انداز میکرد و با شیطونی میگه
پس دقیقا کی وقتشه؟!
+ما الان داریم میریم بیرون وقت برای این کار نداریم عزیزم......
و بعد به سمت در میرم کوک هم پشت سرم میاد سوار ماشین میشیم و راننده حرکت میکنه......
با رسیدنمون جفتمون پیاده میشیم دستامو دور بازو های عضلانیش حلقه میکنم جونگوک به سمتم برمیگرده و لبخند ملیحی بهم میزنه و میگه
حواست باشه نکاتی رو ک بهت گفتم رعایت کنی بیبی
+متوجه شدم قربان برویم
لبخندی میزنه و بعد سریع حالت صورتشو تغییر میده.......
بعد از کلی سلام و احوال پرسی با دیگران به گوشه ای از پارتی میریم و روی صندلی میشینیم........
+راستی اون پسره ک خیلی قد بلند و خوش تیپ بود ک گفت دوست دانشگاهیته کیه؟
جونگوک بهت زده به سمتم برمیگرده و با جدیت میگه
پس قد بلند و خوشتیپه اره؟
خنده ای میکنم ک بیشتر حرصش میگیره در همون حالت میگم
باشه مستر جئون حسود ببخشید حالا جواب سوالمو بگو
همچنان قیافه جدی به خودش گرفته بود خنده ای بخاطر کیوتیش میکنم ک با دیدن قیافه ی جدیش لبخندم میره.......
قلوپی از شرابش میخوره روشو به سمتم برمیگردونه میگه
قبلا با هم یک دانشگاه میرفتیم و پدرامون باهم صمیمی بودن.......
اوهومی گفتم و استیکی ک جونگوک واسم سفارش داده بود رو به سمت خودم میکشم چاقو رو برمیدارم تا نصفشون کنم ولی جونگوک از دستم میگیره و میگ
برات خوردشون میکنم قشنگم دستات اذیت میشن
لبخندی بهش میزنم و لبامو میزارم روی زاویه فکش و بوسش میکنم........
چاپستیک هامو دستم میگیرم و تیکه ای از استیک خورد شده رو برمیدارم و روی لبم میزارم نصفش رو توی دهنم و نصف دیگش رو بیرون نگه میدارم به سمت جونگوک میرم وقتی ک نگاهش به من خورد با چشمام اشاره به استیک توی دهنم کردم جامشو میزاره روی میز دستشو میزاره دور صورتم و نصفه ی استیک رو میخوره.........
بعد از جوییدن استیک جونگوک به سمتم برمیگرده ابرویی بالا میده و میگه
به من میگی شیطونی نکن اونوقت خودت اینجوری میکنی خانم خانما؟
در همون حین ک تیکه ی دیگ ای از استیک رو برداشتم و داخل دهنم گذاشتم گفتم
به شوهرم استیک تعارف کردم اشکالی داره؟
×نه اشکال کجا بود
+خب دیگ
اومدم استیک دیگ ای بردارم ولی حالت تهوع بدی بهم دست داد سریع بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم جونگوک هم پشت سرم اومد
جونگوک با دستش پشت کمر دخترش رو ماساژ میداد و در همون حالت با نگرانی میگه
چیشد بیب چرا اینجوری شدی؟
میسو سرشو بالا آورد کوک ابی به صورت دخترش میزنه و بعد میسو میگه
حالم خیلی بده بریم خونه
گفت و بعد با کمک جونگوک از پارتی خارج شدن و به سمت خونه حرکت کردن........
part ³⁸
هم میسو هم کوک هردوشون آماده بودن ولی میسو مجددا به کالیکسیون لباساش میره تا عوضش کنه چونکه به نظر همسرش اون لباس خیلی باز بود........
لباس مناسب تری رو انتخاب میکنه و تنش میکنه به سمت کوک میره تا زیپ لباسش رو براش ببنده.......
میرم روی پای کوک میشینم تا برام زیپ لباسمو ببنده وقتی ک داشت زیپ لباسمو میبست با دستاش همونجوری لمسم میکرد ک باعث شد بدنم گر بگیره و تکونی به خودم بدم زیپ لباسمو میبنده وقتی ک میخوام بلند شم کوک دوباره میشونتم و لباشو میزاره پشت گردنم و مک عمیقی میزنه ک آخی از درد میکنم......
از روی پاش بلند میشم و اعتراض وار بهش میگم
یااا الان ک وقت شیطونی کردن نیست
زبونشو میکشه روی لبش و همونطور ک با چشماش بدنمو بر انداز میکرد و با شیطونی میگه
پس دقیقا کی وقتشه؟!
+ما الان داریم میریم بیرون وقت برای این کار نداریم عزیزم......
و بعد به سمت در میرم کوک هم پشت سرم میاد سوار ماشین میشیم و راننده حرکت میکنه......
با رسیدنمون جفتمون پیاده میشیم دستامو دور بازو های عضلانیش حلقه میکنم جونگوک به سمتم برمیگرده و لبخند ملیحی بهم میزنه و میگه
حواست باشه نکاتی رو ک بهت گفتم رعایت کنی بیبی
+متوجه شدم قربان برویم
لبخندی میزنه و بعد سریع حالت صورتشو تغییر میده.......
بعد از کلی سلام و احوال پرسی با دیگران به گوشه ای از پارتی میریم و روی صندلی میشینیم........
+راستی اون پسره ک خیلی قد بلند و خوش تیپ بود ک گفت دوست دانشگاهیته کیه؟
جونگوک بهت زده به سمتم برمیگرده و با جدیت میگه
پس قد بلند و خوشتیپه اره؟
خنده ای میکنم ک بیشتر حرصش میگیره در همون حالت میگم
باشه مستر جئون حسود ببخشید حالا جواب سوالمو بگو
همچنان قیافه جدی به خودش گرفته بود خنده ای بخاطر کیوتیش میکنم ک با دیدن قیافه ی جدیش لبخندم میره.......
قلوپی از شرابش میخوره روشو به سمتم برمیگردونه میگه
قبلا با هم یک دانشگاه میرفتیم و پدرامون باهم صمیمی بودن.......
اوهومی گفتم و استیکی ک جونگوک واسم سفارش داده بود رو به سمت خودم میکشم چاقو رو برمیدارم تا نصفشون کنم ولی جونگوک از دستم میگیره و میگ
برات خوردشون میکنم قشنگم دستات اذیت میشن
لبخندی بهش میزنم و لبامو میزارم روی زاویه فکش و بوسش میکنم........
چاپستیک هامو دستم میگیرم و تیکه ای از استیک خورد شده رو برمیدارم و روی لبم میزارم نصفش رو توی دهنم و نصف دیگش رو بیرون نگه میدارم به سمت جونگوک میرم وقتی ک نگاهش به من خورد با چشمام اشاره به استیک توی دهنم کردم جامشو میزاره روی میز دستشو میزاره دور صورتم و نصفه ی استیک رو میخوره.........
بعد از جوییدن استیک جونگوک به سمتم برمیگرده ابرویی بالا میده و میگه
به من میگی شیطونی نکن اونوقت خودت اینجوری میکنی خانم خانما؟
در همون حین ک تیکه ی دیگ ای از استیک رو برداشتم و داخل دهنم گذاشتم گفتم
به شوهرم استیک تعارف کردم اشکالی داره؟
×نه اشکال کجا بود
+خب دیگ
اومدم استیک دیگ ای بردارم ولی حالت تهوع بدی بهم دست داد سریع بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم جونگوک هم پشت سرم اومد
جونگوک با دستش پشت کمر دخترش رو ماساژ میداد و در همون حالت با نگرانی میگه
چیشد بیب چرا اینجوری شدی؟
میسو سرشو بالا آورد کوک ابی به صورت دخترش میزنه و بعد میسو میگه
حالم خیلی بده بریم خونه
گفت و بعد با کمک جونگوک از پارتی خارج شدن و به سمت خونه حرکت کردن........
۴۴.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.