آن سوی آینه

آن سوی آینه
P5

صبر کن...نکنه...نکنه...به خاطر دیروزه؟؟؟؟
( ویو ا.ت ، پرش زمانی به دیروز )
توی اتاقم نشسته بودم ...حسابی بی حوصله بودم
با خودم گفتم برم و توی خونه یه گشتی بزنم چون از موقعی که اومدیم زیاد به خونه توجه نکردم
از اتاقم اومدم بیرون از پله ها پایین رفتم
پله های هنوز ادامه داشت انگار یه زیر زمین بود
رفتم پایین
؟؟؟؟!؟
یه در بود
درش رو باز کردم
مه غلیظی به صورتم خورد
رفتم داخل
در تا دور اتاق طاقچه بود که روش پر از شمع های کرمی آب شده بود
قاب عکس های پر از خاکی اونجا بود که اصلا دیده نمیشد چی داخلشه
پر از عنکبوت بود
حس خوبی رو به آدم نمی‌داد
؟؟؟
صدای در بود
انگار در داشت بسته میشد
با تمام سرعتم بدو بدو مردم و از اونجا رفتم
اون...اون چی بود ؟
( پرش زمانی به حال ، ویو ا.ت)
به هیچ چیز فکر نکردم و خوابیدم
پرش زمانی به صبح
با صدای مامانم از خواب بیدار شدم
دور و برم رو نگاه کردم
اون نبود
نفس عمیقی کشیدم
بلند شدم
و برای مدرسه حاضر شدم جلوی آینه ایستاده بودم توی اتاق خودم بودم
جججیغغغغ
اون...اون....توی آینه بود
یه دفعه دستی از داخل آینه به طرفم اومد
دستم رو گرفت
و منو به داخل آینه برد
؟؟؟؟
اینجا کجاست؟
انگار ...یه خونه بود
کاغذ دیواری های مشکی با طرح های قرمز تیره
یه مبل چرمی
یه تخت
چند تا کمد
چند تا جا شمعی نقره ای
و یه آینه
؟؟؟؟
دستی به دور کمرم پیچیده شد
و منو به سمت خودش کشید
بدنم به بدنش برخورد داشت
_ دینگ ...دونگ... غافلگیر شدی؟نه؟
....(نفس های بلند از ترس)
حلقه دستش به دور کمرم تنگ تر کرد
سرش رو بین موهام فرو برد و کنار گوشم گفت
_ نمی‌دونم....ولی...انگار داره ازت خوشم میاد
؟؟؟؟
الان....الان یه شیطان عاشق من شده؟؟؟
چی؟نه...نه
سعی داشتم از دستش فرار کنم
ولی....انگار فایده ای نداشت
_ کجا با این عجله؟
و...ولم کن
؟؟؟؟
دستش رو به آرومی وارد لباسم کرد
ن...نه...نه...و...ولم...ک..کن
دستش روی بدنم میکشید
این ...این حس عجیب چیه؟
چرا دلم نمی‌خواد از دستش فرار کنم؟
چرا نمیتونم تصمیم بگیرم؟
محکم منو به سمت خودش برگردوند
به سمت دیوار هلم داد
دستاش رو حصار بدنم کرد
سرش رو به سمت گردنم برد
_ این...افسون منه!...
دیدگاه ها (۴۰)

بچه ها یه چیزی در مورد فیکمون قبلا هم گفتم اگه حمایت نشه دیگ...

آن سوی آینهP6_ این...افسون منه!...( ویو ا.ت)سرش رو نزدیک گرد...

آن سوی آینهP4+ جیییغغغغغغغغ( ویو ا.ت)÷ ا.ت؟؟؟؟+ م...مامانننن...

آن سوی آینهP3چقدر مسخره...( ویو ا.ت)نشسته بودم و به نصیحت ها...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁴-باید بریم خونه، اینجا سرده.....مریضی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط