پارت35 با این حرفش سکوت عجیبی کل عمارت رو گرفت و همه چشم
پارت35 #با این حرفش سکوت عجیبی کل عمارت رو گرفت و همه چشم ها چرخید سمت من،یاد حرفای اون شبم با مامان افتادم(مامان:کیانا امشب خاله سوگند اینا اومده بودن اینجا تا مادر عمو فرهادت جولیا رو ببینه چون قرار بود اگه جور بشه جولیابا کرم ازدواج کنه ولی وقتی تو رو دید گفت که جولیا بدرد کرم نمیخوره اون کسی نیست که بتونه کرم رو عوض کنه چون اگه اشتباه نکنم خواهرت به کرم علاقه داره و با توجه به شناختی هم که ما از کرم داریم میتونه خوب رامش کنه،ببین کیانا جولیا خیلی شکننده هست برعکس تو،نمیخام اذیت بشه اگه امکانش هست و میبینی که میتونی قبول کن این پیشنهاد رو،اول بخاطر خواهرت بعد خاله سوگند و من ) دوباره صدای زمرد خانم اومد که رو بهم گفت:کیانا نمیگی ببینم تصمیمت چیه؟
خیلی ریلکس برگشتم و رو بهش گفتم:حرف شما برای من خیلی قابل احترامه ولی....،نــــه،من نمیتونم قبول کنم اخه با عقل اصلا جور در نمیاد من چطوری میتونم این پیشنهادی رو که کمتر از۲۴ساعت به من داده شده و درمورد ادمی هست که من داخل این شش ماهی که اینجام کلا دوماه باهاش برخورد نداشتم و همینطور ن برخورد ون چیز خوبی ازش دیدم قبول کنم؟؟؟ من دیشب هم راجب این موضوع وقتی از منو جولیا سوال پرسیدید بهتون گفتم....
با این حرفم حتی زمرد هم دیگه چیزی نگفت و هنوزهمه جمع ساکت بودن و هیچ کس هیچ حرفی نمیزد دوباره رو به زمردگفتم:بااجازتون من برم اخه یخورده کار دارم...
برگشتم و به سمت در خروجی حرکت کردم هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدای کرم رو شنیدم که گفت:خانوم خضندار باید به عرضتون برسونم که منم از این موضوع اطلاع نداشتم که طرفم شمایید اگرمیدونستم قطعا با شما هم نظر بودم والانم با حرفاتون موافقم منم به هیچ وجه حاظر به انجام این کار نیستم .....
پسره عوضی داشت تلافی میکرد میخاست منم خورد کنه وقتی حرفاش تموم شد رو بهش فقط سرمو تکون دادم و گفتم:اوکی،شبتون خوش.....وازعمارت زدم بیرون......
خیلی ریلکس برگشتم و رو بهش گفتم:حرف شما برای من خیلی قابل احترامه ولی....،نــــه،من نمیتونم قبول کنم اخه با عقل اصلا جور در نمیاد من چطوری میتونم این پیشنهادی رو که کمتر از۲۴ساعت به من داده شده و درمورد ادمی هست که من داخل این شش ماهی که اینجام کلا دوماه باهاش برخورد نداشتم و همینطور ن برخورد ون چیز خوبی ازش دیدم قبول کنم؟؟؟ من دیشب هم راجب این موضوع وقتی از منو جولیا سوال پرسیدید بهتون گفتم....
با این حرفم حتی زمرد هم دیگه چیزی نگفت و هنوزهمه جمع ساکت بودن و هیچ کس هیچ حرفی نمیزد دوباره رو به زمردگفتم:بااجازتون من برم اخه یخورده کار دارم...
برگشتم و به سمت در خروجی حرکت کردم هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدای کرم رو شنیدم که گفت:خانوم خضندار باید به عرضتون برسونم که منم از این موضوع اطلاع نداشتم که طرفم شمایید اگرمیدونستم قطعا با شما هم نظر بودم والانم با حرفاتون موافقم منم به هیچ وجه حاظر به انجام این کار نیستم .....
پسره عوضی داشت تلافی میکرد میخاست منم خورد کنه وقتی حرفاش تموم شد رو بهش فقط سرمو تکون دادم و گفتم:اوکی،شبتون خوش.....وازعمارت زدم بیرون......
۳.۰k
۲۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.