اتاقته
+ اتاقته
=من رفتم...
+برو منم الان میام
=واسه چی ؟
+قانون یک و یادته؟زیاد حرف نزن و سوال نپرس
=ببخشید( آروم)
بعد رفت این دخترو بزرگ میکنم و به آت نشون میدم قطعا بهش نمیدم کلارا رو و قرارع تو حسرت دخترش بمونه رفتم اتاق کلارا داشت گریه میکرد
+گریه کردن ممنوعه
=آخه...هق..دلم هق..برا..هق..ماما..ن..هق..و ب..بابا..هق تنگ..هق...شده
+مثل اینکه یکی دلش میخواد مثل اون بچه ها تو اتاق شکنجه بشه..
=ن..نه ببخشید دیگ..دیگه تکرار نمیشه
+آفرین پرنسس بیا موهاتو شونه کنم
اومد و شروع کردم به شونه زدن موهای پرپشت و بلوندش وقتی اینکارو میکنم حس مالکیت میگیرم و لذت میبرم بعد شونه کردن موهاشو بافتم
+من دیگه میرم کار دارم دختر خوبی باش
آروم سرشو تکون داد رفتم بیرون از اتاق
ویو کلارا
دلم برا مامانم تنگ شده ولی باید تا بابایی و مامانی میان کمکم دختر خوب و حرف گوش کنی باشم تا اون دزده منو نکشه موهامو خیلی آروم شونه میکرد پاشدم ورو چهار پایه کوچولو واستادم و بیرون و نگاه کردم دزد گفت سوال نپرسم و زیاد حرف نزنم تا مطیع باشم ولی...اگه پیش مامانم میموندم شاید الان اینجا نبودم
چند ساعت بعد
ویو تهیونگ
کارام تموم شد و رفتم تو اتاق کناریم که اتاق کلارا بود و بازش کردم خواب بود ولی صورتش قرمز شده بود و رد اشک روش مونده بود بیدارش کردم
+مگه نگفتم حق نداری ظهر و عصر بخوابی
=من رفتم...
+برو منم الان میام
=واسه چی ؟
+قانون یک و یادته؟زیاد حرف نزن و سوال نپرس
=ببخشید( آروم)
بعد رفت این دخترو بزرگ میکنم و به آت نشون میدم قطعا بهش نمیدم کلارا رو و قرارع تو حسرت دخترش بمونه رفتم اتاق کلارا داشت گریه میکرد
+گریه کردن ممنوعه
=آخه...هق..دلم هق..برا..هق..ماما..ن..هق..و ب..بابا..هق تنگ..هق...شده
+مثل اینکه یکی دلش میخواد مثل اون بچه ها تو اتاق شکنجه بشه..
=ن..نه ببخشید دیگ..دیگه تکرار نمیشه
+آفرین پرنسس بیا موهاتو شونه کنم
اومد و شروع کردم به شونه زدن موهای پرپشت و بلوندش وقتی اینکارو میکنم حس مالکیت میگیرم و لذت میبرم بعد شونه کردن موهاشو بافتم
+من دیگه میرم کار دارم دختر خوبی باش
آروم سرشو تکون داد رفتم بیرون از اتاق
ویو کلارا
دلم برا مامانم تنگ شده ولی باید تا بابایی و مامانی میان کمکم دختر خوب و حرف گوش کنی باشم تا اون دزده منو نکشه موهامو خیلی آروم شونه میکرد پاشدم ورو چهار پایه کوچولو واستادم و بیرون و نگاه کردم دزد گفت سوال نپرسم و زیاد حرف نزنم تا مطیع باشم ولی...اگه پیش مامانم میموندم شاید الان اینجا نبودم
چند ساعت بعد
ویو تهیونگ
کارام تموم شد و رفتم تو اتاق کناریم که اتاق کلارا بود و بازش کردم خواب بود ولی صورتش قرمز شده بود و رد اشک روش مونده بود بیدارش کردم
+مگه نگفتم حق نداری ظهر و عصر بخوابی
- ۵.۷k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط