𝑜𝑛𝑒 𝑠ℎ𝑜𝑡.𝑗𝑖𝑛
𝑜𝑛𝑒 𝑠ℎ𝑜𝑡.𝑗𝑖𝑛
اولین بار توی پارک دیدمش. وقتی که داشتم از کنارش رد میشدم چشمم به چشماش افتاد. چشمای خیلی قشنگه داشت اونقد قشنگ که فکرمو ماها بود به خودش مشغول کرده بود.
چند روز بعد برای خرید کتابی به کتاب فروشی رفته بودم؛ هنگام خروج از مغازه به دختری برخورد کردم، نشست رو زمین تا وسایلی که از دستش افتاده بود رو جمع کنه نشستم کتابشو از رو زمین برداشتمو بهش دادم:
_متاسفم عجله داشتم...
سرشو بلند کرد لبخند گرمی بهم تحویل داد و از جلوی در کنار رفتم؛ نفهمیدم چند دقیقه بهش زل زده بودم ولی مثل اینکه مدت زیادی بود چون وقتی داشتم برمیگشتم خونه هوا تاریکِ تاریک بود... این دومین باری بود که دیدمش همون لبخند، همون لب ها، همون چشم ها.
صبح به سختی از رخت خوابم دل کندم، به آشپزخونه رفتم مربا و نون رو از یخچال درآوردم روی میز گزاشتم گرامافونو روشن کردم نشستم رو صندلی و مشغول خوردن صبحانه و گوش دادن به آهنگ مورد علاقم شدم... صبحانه رو جمع کردم دستی به سر روم کشیدم کتابی که خریده رو باز کردم تا بخونم؛ بعد از مدتی به دنبال ساعت جیبیم رفتم تا به موقع به سر کارم برسم ولی هرچی گشتم پیداش نکردم... زنگ در خونه به صدا در اومدم کلافه به سمت در رفتم و بازش کردم، جلوی در واستاده بود و با لبخند همیشگیش بهم نگاه میکرد.
+میتونم بیام تو آقای کیم؟
_س...سلام بله بفرمایید تو.
از جلوی در کنار رفتم تا بیاد تو:
+خونه قشنگی دارین.
_برای یه پیر مرد تنها جای خوبیه...چایی میخورید؟
+بله لطفا.
_راستی اسم و آدرس خونمو از کجا میدونین.
به سمت آشپز خونه اومد و کنار واستاد.
+راستش دیروز که بهم خوردین این از دستتون افتاد آدرستونو از کتاب فروش گرفتم تا بهتون برشگردونم.
به ساعت جیبیم نگاه کردم و یادم اومد وقتی بهم خوردیم یادم رفت از روی زمین برش دارم.
_ممنون*از دستش گرفتم*
روی مبل نشستیم و فنجان چاییشو دادم دستش.
+ممنون... آقای کیم؟
_ جین صدام کن.
+جین چرا دیروز اونقد بهم نگاه میکردی؟
_شبیه یه نفری که قبلا میشناختمش.
+دوسش داشتی؟
_عاشقش بودم.
عکسشو از توی جیبم در آوردم و بهش دادم.
_خیلی وقت پیش از دنیا رفت.
عکسو از دستم گرفت.
+واقعا خیلی شبیه همیم. اسمش چی بود؟
_سوزی...من زی زی صداش میکردم.
+واقعا؟
_اهوم چطور؟
+اسم منم سوزی دوستام زی زی صدام میکنن.
یکم نگاش کردم.
_نقاش مورد علاقت کیه؟
+داوینچی بعضی وقتا فکر میکنم نقاشی هاش جون دارن.
زی زی منم همین فکرو میکرد.
_به گربه ها آلرژی داری؟ عاشق بستنی وانیلی هستی؟ از رنگ زرد خوشت میاد؟ گل مورد علاقت بابونس؟
+از کجا میدونی؟...تعقیبم میکنی؟
_نه نه اصلا
+پس اینا رو از کجا میدونی؟
_این چیزایی مورد علاقه ی زی زی منه.
---------
بچه ها این تک پارتی بود ولییی ویس دوپارتیش کرد، با تشکر!.
اولین بار توی پارک دیدمش. وقتی که داشتم از کنارش رد میشدم چشمم به چشماش افتاد. چشمای خیلی قشنگه داشت اونقد قشنگ که فکرمو ماها بود به خودش مشغول کرده بود.
چند روز بعد برای خرید کتابی به کتاب فروشی رفته بودم؛ هنگام خروج از مغازه به دختری برخورد کردم، نشست رو زمین تا وسایلی که از دستش افتاده بود رو جمع کنه نشستم کتابشو از رو زمین برداشتمو بهش دادم:
_متاسفم عجله داشتم...
سرشو بلند کرد لبخند گرمی بهم تحویل داد و از جلوی در کنار رفتم؛ نفهمیدم چند دقیقه بهش زل زده بودم ولی مثل اینکه مدت زیادی بود چون وقتی داشتم برمیگشتم خونه هوا تاریکِ تاریک بود... این دومین باری بود که دیدمش همون لبخند، همون لب ها، همون چشم ها.
صبح به سختی از رخت خوابم دل کندم، به آشپزخونه رفتم مربا و نون رو از یخچال درآوردم روی میز گزاشتم گرامافونو روشن کردم نشستم رو صندلی و مشغول خوردن صبحانه و گوش دادن به آهنگ مورد علاقم شدم... صبحانه رو جمع کردم دستی به سر روم کشیدم کتابی که خریده رو باز کردم تا بخونم؛ بعد از مدتی به دنبال ساعت جیبیم رفتم تا به موقع به سر کارم برسم ولی هرچی گشتم پیداش نکردم... زنگ در خونه به صدا در اومدم کلافه به سمت در رفتم و بازش کردم، جلوی در واستاده بود و با لبخند همیشگیش بهم نگاه میکرد.
+میتونم بیام تو آقای کیم؟
_س...سلام بله بفرمایید تو.
از جلوی در کنار رفتم تا بیاد تو:
+خونه قشنگی دارین.
_برای یه پیر مرد تنها جای خوبیه...چایی میخورید؟
+بله لطفا.
_راستی اسم و آدرس خونمو از کجا میدونین.
به سمت آشپز خونه اومد و کنار واستاد.
+راستش دیروز که بهم خوردین این از دستتون افتاد آدرستونو از کتاب فروش گرفتم تا بهتون برشگردونم.
به ساعت جیبیم نگاه کردم و یادم اومد وقتی بهم خوردیم یادم رفت از روی زمین برش دارم.
_ممنون*از دستش گرفتم*
روی مبل نشستیم و فنجان چاییشو دادم دستش.
+ممنون... آقای کیم؟
_ جین صدام کن.
+جین چرا دیروز اونقد بهم نگاه میکردی؟
_شبیه یه نفری که قبلا میشناختمش.
+دوسش داشتی؟
_عاشقش بودم.
عکسشو از توی جیبم در آوردم و بهش دادم.
_خیلی وقت پیش از دنیا رفت.
عکسو از دستم گرفت.
+واقعا خیلی شبیه همیم. اسمش چی بود؟
_سوزی...من زی زی صداش میکردم.
+واقعا؟
_اهوم چطور؟
+اسم منم سوزی دوستام زی زی صدام میکنن.
یکم نگاش کردم.
_نقاش مورد علاقت کیه؟
+داوینچی بعضی وقتا فکر میکنم نقاشی هاش جون دارن.
زی زی منم همین فکرو میکرد.
_به گربه ها آلرژی داری؟ عاشق بستنی وانیلی هستی؟ از رنگ زرد خوشت میاد؟ گل مورد علاقت بابونس؟
+از کجا میدونی؟...تعقیبم میکنی؟
_نه نه اصلا
+پس اینا رو از کجا میدونی؟
_این چیزایی مورد علاقه ی زی زی منه.
---------
بچه ها این تک پارتی بود ولییی ویس دوپارتیش کرد، با تشکر!.
۳.۱k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.