(پارت 8)
(پارت 8)
که صدای شکستن چیزی اومد
جین: باز نامجون چیو زد شکوند؟
نامجون: هیونگ من که اینجام
جیهوپ: پس صدای چی بود؟
جیمین: شاید جونگ کوک چیزی رو شکونده
جونگ کوک از اتاقش اومد بیرون و پرسید: نامجون هیونگ باز چیو شکوندی؟
نامجون: ای بابا من اینجا نشستم و چیزی رو هم نشکوندم
همه از ترس داشتن میلرزیدن بلندشدم تا برم ببینم چیه که دیدم پنجره شکسته
ا/ت: چیزی نیست فقط پنجره شکسته
داشتم میرفتم جارو بیارم تا خورده شیشه هارو جمع کنم که شنیدم همشون اسممو صدازدن
اعضا: ا/ت بالا سرت
سرم و بردم بالا که دیدم لوستر داره میوفته رو سرم
پاهام قفل کرده بود نمیتونستم حرکت کنم که یکی منو هل داد
به خودم اومدم دیدم لوستر افتاده زمین و تهیونگ هم در یه سانتی متری صورتمه و افتاده روم
همشون اومدن سمتمون
نامجون: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
جین: ا/ت خوبی؟
ا/ت: آره خوبم
شوگا: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
جیهوپ: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره
جیمین: ا/ت خوبی؟
ا/ت: ارههههه
تهیونگ: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره اره اره خوبممممم تموم شدددددد؟
جونگ کوک میخواس یچی بگه یعنی اگه بگه خوبی میزنم تیکه و پارش میکنم
~جونگ کوک~
با چیزی که تو ذهنش گفت خندم گرفت بخاطر همین گفتم: سالمی؟ صدمه که ندیدی
ا/ت: نه چیزیم نیست
از جاش بلند شد از تهیونگ و بقیه تشکر کرد و گفت: یعنی الان من باید تنهایی اینارو جمعشون کنم؟
اینو که گفت هممون رفتیم یه وری تا از کار در بریم
ا/ت: باشه خودم انجام میدم فقط قبلش میرم حموم
سرمون رو تکون دادیم و گفتیم باشه
بعد چند دقیقه ا/ت از حموم اومد بیرون لباساش رو عوض کرده بود(عکسشو گذاشتم)
رفت جارو و خاک انداز اورد و بعد 1 ساعت اونارو جمع کرد.
ازمون پرسید شام چی دوست داریم بخوریم تا بره درستش کنه بهش گفتم برامون بولگوگی و دوکبوکی درست کنه
غذا هارو اماده کرد گذاشتشون رو میز ماهم مثل قحطی زده ها غذاهارو خوردیم
ا/ت رفت تا ظرفارو بشوره که تهیونگ گفت میخواد بهش کمک کنه
رفتن تو اشپز خونه و ظرفارو شستن ساعت 12 شب بود که همگی رفتیم خوابیدیم.....
که صدای شکستن چیزی اومد
جین: باز نامجون چیو زد شکوند؟
نامجون: هیونگ من که اینجام
جیهوپ: پس صدای چی بود؟
جیمین: شاید جونگ کوک چیزی رو شکونده
جونگ کوک از اتاقش اومد بیرون و پرسید: نامجون هیونگ باز چیو شکوندی؟
نامجون: ای بابا من اینجا نشستم و چیزی رو هم نشکوندم
همه از ترس داشتن میلرزیدن بلندشدم تا برم ببینم چیه که دیدم پنجره شکسته
ا/ت: چیزی نیست فقط پنجره شکسته
داشتم میرفتم جارو بیارم تا خورده شیشه هارو جمع کنم که شنیدم همشون اسممو صدازدن
اعضا: ا/ت بالا سرت
سرم و بردم بالا که دیدم لوستر داره میوفته رو سرم
پاهام قفل کرده بود نمیتونستم حرکت کنم که یکی منو هل داد
به خودم اومدم دیدم لوستر افتاده زمین و تهیونگ هم در یه سانتی متری صورتمه و افتاده روم
همشون اومدن سمتمون
نامجون: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
جین: ا/ت خوبی؟
ا/ت: آره خوبم
شوگا: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
جیهوپ: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره
جیمین: ا/ت خوبی؟
ا/ت: ارههههه
تهیونگ: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره اره اره خوبممممم تموم شدددددد؟
جونگ کوک میخواس یچی بگه یعنی اگه بگه خوبی میزنم تیکه و پارش میکنم
~جونگ کوک~
با چیزی که تو ذهنش گفت خندم گرفت بخاطر همین گفتم: سالمی؟ صدمه که ندیدی
ا/ت: نه چیزیم نیست
از جاش بلند شد از تهیونگ و بقیه تشکر کرد و گفت: یعنی الان من باید تنهایی اینارو جمعشون کنم؟
اینو که گفت هممون رفتیم یه وری تا از کار در بریم
ا/ت: باشه خودم انجام میدم فقط قبلش میرم حموم
سرمون رو تکون دادیم و گفتیم باشه
بعد چند دقیقه ا/ت از حموم اومد بیرون لباساش رو عوض کرده بود(عکسشو گذاشتم)
رفت جارو و خاک انداز اورد و بعد 1 ساعت اونارو جمع کرد.
ازمون پرسید شام چی دوست داریم بخوریم تا بره درستش کنه بهش گفتم برامون بولگوگی و دوکبوکی درست کنه
غذا هارو اماده کرد گذاشتشون رو میز ماهم مثل قحطی زده ها غذاهارو خوردیم
ا/ت رفت تا ظرفارو بشوره که تهیونگ گفت میخواد بهش کمک کنه
رفتن تو اشپز خونه و ظرفارو شستن ساعت 12 شب بود که همگی رفتیم خوابیدیم.....
۵۲.۰k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.