Jungkook fic
Jungkook fic
Fic: My legacy
Please support and do not copy in any way
══════════════════════════════════✧
لطـ؋ـا حمایت کنیـב بولو بولو هااااااااا
پارت :5
____________________________________________
مستقیم رفتم روی تخت گرفتم عین اوم خوابیدم البته آدم نیستم فرشتم😂
_از خواب نازنینم بیدار شدم هوف این عنترم معلوم نیست کجاست
از نظر ا/ت
از خواب پا شدم سر حال بودم امروز نرفتم شرکت
داشتم با خودم فکر میکردم دیشب جانک کوکیم از کجا اومده بود نکنه لنز گذاشته بود تا منو قول بزنه
خدایی جذاب بودا هوففففف
از تخت بلند شدم رفتم به صورتم آب زدم رفتم توالت کار های لازم رو کردم بعدش رفتم پایین صبحونه درست کردم و خودمش ( منحرفا)
بعدش هم جمعش کردم رفتم توی اتاق کارم بکم به پرونده ها نگاه کردم کاملشون کردم
بعدش رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم
بعدش اکنون بیرون داشتم لباسمو میپوشیدم متوجه یه فردی شدم سرمو بلند کردم نگاه کنم یه جیق زدم
+جیققققققققققققق ...........یکم دقت کردم کوک بود
مرتیکه عوضی اینجا چی کار میکنی
کوک درحالی که دستش پایین فکش بود اومد جلو گفت
_از کی تاحالا آنقدر بدنت سفید اندامت خوبه اوووووووبعدشم س.........
+خجالت بگش برو بیرون
_تا الان که دیدم نطرت چیه باهم بریم حموم هوم
+خفه شو برو _آخه منچرا باید از تو اجازه بیا خودم یه کاری کنم
.............
ادامه دارد
Fic: My legacy
Please support and do not copy in any way
══════════════════════════════════✧
لطـ؋ـا حمایت کنیـב بولو بولو هااااااااا
پارت :5
____________________________________________
مستقیم رفتم روی تخت گرفتم عین اوم خوابیدم البته آدم نیستم فرشتم😂
_از خواب نازنینم بیدار شدم هوف این عنترم معلوم نیست کجاست
از نظر ا/ت
از خواب پا شدم سر حال بودم امروز نرفتم شرکت
داشتم با خودم فکر میکردم دیشب جانک کوکیم از کجا اومده بود نکنه لنز گذاشته بود تا منو قول بزنه
خدایی جذاب بودا هوففففف
از تخت بلند شدم رفتم به صورتم آب زدم رفتم توالت کار های لازم رو کردم بعدش رفتم پایین صبحونه درست کردم و خودمش ( منحرفا)
بعدش هم جمعش کردم رفتم توی اتاق کارم بکم به پرونده ها نگاه کردم کاملشون کردم
بعدش رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم
بعدش اکنون بیرون داشتم لباسمو میپوشیدم متوجه یه فردی شدم سرمو بلند کردم نگاه کنم یه جیق زدم
+جیققققققققققققق ...........یکم دقت کردم کوک بود
مرتیکه عوضی اینجا چی کار میکنی
کوک درحالی که دستش پایین فکش بود اومد جلو گفت
_از کی تاحالا آنقدر بدنت سفید اندامت خوبه اوووووووبعدشم س.........
+خجالت بگش برو بیرون
_تا الان که دیدم نطرت چیه باهم بریم حموم هوم
+خفه شو برو _آخه منچرا باید از تو اجازه بیا خودم یه کاری کنم
.............
ادامه دارد
- ۵.۹k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط