fic jenkok

¸„.-•~¹°”ˆ˜¨
fic jenkok
Fic: My legacy
Part: 6
Please support and do not copy ☺️
════════════════════════════════ღ
ـ؋ـیک جنکوڪ
میراث شوم
پارت ۷
════════════════════════════✿
¨˜ˆ”°¹~•-.„¸
_من اون سنگو میخوام
+کدوم سنگ .
_اون سنگی که از بابا بزرگت بهت ارث رسیده
+اون سنگ سفید رو میگی
_آره آره همون داریش؟
+آره
_بهم میدیش
+آره ......ولی چیکارش داری
_یه کاری باهاش دارم
هر چقدر قیمتش باشه میدم
+نه بابا پولو میخوام چیکار آخه
من بخاطر تو بابا بزرگم هم گشتم
_ها.......؟ کیو گشتی بابا بزرگت رو
+اوم
_چجوری
+سم مار ریختم تو چاییش
_تو .ت.تو.....بخاطر من
+اوم فقط بخاطر تو
..........._
+وایسا برم بیارمش
_ب.باشه
+ترسیدی
_نه شونه شدم فقط
+اوم پس وایسا برم بیارم
_باش
از زبان جنکوک
حضم کردنش سخت بخاطر من ....منی که فقط بخاطر اون سنگ‌اومدم سراغش یه آدم پست هستم خیلی پست واقعا برای خودم متاسفم
از زبان ا/ت
یعنی با اون سنگ چیکار داره ...............(در حال فکر کردن )
آخه لگو به تو چه دختر اون فعلا اومده پیش تو اون دوست داره ا/ت به خودت بیا
به سمت اتاق پدر بزرگم رفتم توی اتاق اون یه زیر زمین بود رفتم زیر زمین کلی گردو خاک بود چراغونی روشن کردم آخرین بار اون سنگو گذاشته بودم کمد
به سمت کمد رفتم کمد باز کردم و آها دیدمش اونجاس
برش داشتم و به سمت پذیرایی راهی شدم
از پله اومدم پایین به سمت کوک گرفتمش
+منظورت این؟
_سرشو بلند کرد مات بهش نگاه مبکرد
واو چقدر زیباست
+یه لبخند محوی زدم
_ممنون .......ازت ممنون ا/ت
+خواهش میکنم کاری نکردم که
_میخواستم بغلش کنم گوشیم زنگ خورد
_عام ا/ت
+جانم
_دسشویی کجاست
+طبقه دوم سمت چپ در آبی
_ممنون
از پله ها رفت بالا که
از زبان جنکوک
گوشیم زنگ خورد که دیدم منشی لی
اول دسشویی رو پیدا کرد بعد رفتم تو و تلفنو باز کردم
_الو...........................................................



ادامه دارم
لطفا حمایت کنید