رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۲۴
دو سه روزی گذشت شب سوم بود ک شروین هنوز بیدار نشده بود
اخرای شب بود دکتر بازم رفت چک کنه وضعیت شروینو
همگی منتظر بودیم بیاد خیالمونو یکم راحت کنه بچه ها خسته بودن
دکتر اومد بیرون: ترانه خانوم
_بله؟
دکتر: به هوش اومد میخواد ببینتتون
شیدا متعجب نگام کرد
رفتم تو اتاق درو بستم کنارش نشستم
دستمو گرفت
_تو نمیخواد حرف بزنی خب؟!
استراحت کن بذار خوب شی
شروین اروم لب زد: پرنسسم
_جانم
شروین: خیلی دوست دارم
بالبخند گونشو بوسیدم
یکم نگام کرد: خودتو ب چ روزی انداختی خوشگلم!
_من خوبم
شروین: نخوابیدی!
_خوبم شروین تو بسه دیگه حرف نزن خودتو خسته نکن
دستشو گذاشت رو پهلوش میخواست بلند شه
_چیکار داری میکنی؟!
شروین: خسته شدم میخوام بشینم حس کوفتگی دارم
_نمیخواد لطفا بخواب شروین خواهش میکنم
پوکر بیخیال شد دورو برشم تمیز کرده بودن بوی ضدعفونی کننده اذیت میکرد
_اگه پسر خوبی باشی یکم پیشت میمونم
شروین: قرار نیست جایی بری!
میخواستم حرف بزنم ک شیدا دروباز کرد اومد پیشش و بوسیدش: خوبی داداشی؟
شروین: خوبم بچه!
شیدا خندید: اگ چیزیت میشد ی نفرشونم زنده نمیذاشتم البته داداش مرتیکه رو زدم اگرم مرد مرد!
از حق نگذریم ترانه م میخواست بزنه بکشه طرفو خوشم اومد داره عادت میکنه
شروین نگام کرد: ببخشید ترانه بیشتر از همه اذیت شدی
_همین ک تو حالت خوبه کافیه! تو استراحت کن ما بریم بیرون
شروین:تو نه!
شیدا شب خوش گفتو رفت بیرون
آروم کنارش دراز کشیدم
_الان اینجوری ک اذیت میشی خب
شروین: چیزیم نمیشه! تو باشی خوب میشم پرنسس منتها نمیتونم بغلت کنم الان این رومخمه! عادت کردم ب بغل کردنت
داشتم سعی میکردم زیاد نچسبم بهش اذیت نشه ک صدای اعتراضش در اومد
_خب چیکار کنم نمیفهمی الان مثلا تیر خوردی؟ درد داری! زخمی شدی شروین
شروین: هیس بزار بخوابم دیگ یجوری میگه تیر خوردی انگار میخوام الان سکس داشته باشم باهاش!
_نه واقن تاثیرات بدی گذاشته روت! دیگه اون آدم سابق نمیشی
شروین: من کی با تو بد رفتار کردم؟! از این بهتر خانومم؟!
_باور نکردنیه!
شروین: چیه همه عاشق میشن منم شدم!
اما جس میکردم تو عاشقم نیستی!
ترسیده بهش نگا کردم!
منظورش از این حرف چی بود الان!
شروین: اما الان مطمئن شدم!
_ از چی؟
شروین: از اینکه دوسم داری و فقط بخاطر ی سری دلایل نمیخوای بهم وابسته شی! اونو ک حق میدم بهت مثلا الان باید سرخاکم میومدین!
_اه شروین چرت نگو دیگه
دستشو گرفتم چشامو بستم من این چند روزو درواقع نخوابیدم! ...
ماهور
شیدا لیوان آبو گرفت سمتم: من برم دوش بگیرم مردم من این چندروز
+اره برو
شیدا ک رفت مشغول چک کردن وسایلش بودم
اسم کسی ک قرار بود شروین باهاش تو دبی معامله کنه رو میدونستم...
#دورترین_نزدیک
#خاص #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #جذاب #شیک #عشق #دخترونه
دو سه روزی گذشت شب سوم بود ک شروین هنوز بیدار نشده بود
اخرای شب بود دکتر بازم رفت چک کنه وضعیت شروینو
همگی منتظر بودیم بیاد خیالمونو یکم راحت کنه بچه ها خسته بودن
دکتر اومد بیرون: ترانه خانوم
_بله؟
دکتر: به هوش اومد میخواد ببینتتون
شیدا متعجب نگام کرد
رفتم تو اتاق درو بستم کنارش نشستم
دستمو گرفت
_تو نمیخواد حرف بزنی خب؟!
استراحت کن بذار خوب شی
شروین اروم لب زد: پرنسسم
_جانم
شروین: خیلی دوست دارم
بالبخند گونشو بوسیدم
یکم نگام کرد: خودتو ب چ روزی انداختی خوشگلم!
_من خوبم
شروین: نخوابیدی!
_خوبم شروین تو بسه دیگه حرف نزن خودتو خسته نکن
دستشو گذاشت رو پهلوش میخواست بلند شه
_چیکار داری میکنی؟!
شروین: خسته شدم میخوام بشینم حس کوفتگی دارم
_نمیخواد لطفا بخواب شروین خواهش میکنم
پوکر بیخیال شد دورو برشم تمیز کرده بودن بوی ضدعفونی کننده اذیت میکرد
_اگه پسر خوبی باشی یکم پیشت میمونم
شروین: قرار نیست جایی بری!
میخواستم حرف بزنم ک شیدا دروباز کرد اومد پیشش و بوسیدش: خوبی داداشی؟
شروین: خوبم بچه!
شیدا خندید: اگ چیزیت میشد ی نفرشونم زنده نمیذاشتم البته داداش مرتیکه رو زدم اگرم مرد مرد!
از حق نگذریم ترانه م میخواست بزنه بکشه طرفو خوشم اومد داره عادت میکنه
شروین نگام کرد: ببخشید ترانه بیشتر از همه اذیت شدی
_همین ک تو حالت خوبه کافیه! تو استراحت کن ما بریم بیرون
شروین:تو نه!
شیدا شب خوش گفتو رفت بیرون
آروم کنارش دراز کشیدم
_الان اینجوری ک اذیت میشی خب
شروین: چیزیم نمیشه! تو باشی خوب میشم پرنسس منتها نمیتونم بغلت کنم الان این رومخمه! عادت کردم ب بغل کردنت
داشتم سعی میکردم زیاد نچسبم بهش اذیت نشه ک صدای اعتراضش در اومد
_خب چیکار کنم نمیفهمی الان مثلا تیر خوردی؟ درد داری! زخمی شدی شروین
شروین: هیس بزار بخوابم دیگ یجوری میگه تیر خوردی انگار میخوام الان سکس داشته باشم باهاش!
_نه واقن تاثیرات بدی گذاشته روت! دیگه اون آدم سابق نمیشی
شروین: من کی با تو بد رفتار کردم؟! از این بهتر خانومم؟!
_باور نکردنیه!
شروین: چیه همه عاشق میشن منم شدم!
اما جس میکردم تو عاشقم نیستی!
ترسیده بهش نگا کردم!
منظورش از این حرف چی بود الان!
شروین: اما الان مطمئن شدم!
_ از چی؟
شروین: از اینکه دوسم داری و فقط بخاطر ی سری دلایل نمیخوای بهم وابسته شی! اونو ک حق میدم بهت مثلا الان باید سرخاکم میومدین!
_اه شروین چرت نگو دیگه
دستشو گرفتم چشامو بستم من این چند روزو درواقع نخوابیدم! ...
ماهور
شیدا لیوان آبو گرفت سمتم: من برم دوش بگیرم مردم من این چندروز
+اره برو
شیدا ک رفت مشغول چک کردن وسایلش بودم
اسم کسی ک قرار بود شروین باهاش تو دبی معامله کنه رو میدونستم...
#دورترین_نزدیک
#خاص #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #جذاب #شیک #عشق #دخترونه
۲۸.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.