< دوپارتی > " جونگکوک "
< دوپارتی > " جونگکوک "
جونگکوک اومد دوتا دستامو گرفت تو دستاشو نوازش کرد و منم با چشمایی که به خاطر حلقه های اشک تو چشمم جونگکوکو تار میدیدم ، بهش خیره شدم
جونگکوک: نگران نباش فرشته کوچولو ، من برای محافظت از تو حتی جونمم میدم
لیا: آ..آخه تو...جونگکوک تو نمیتونی
جونگکوک: فقط بزار کارم و بکنم، بعدش همه چی درست میشه
براید بغلم کرد و منو برو تو مرکز بار ، جایی که تو دید همه بودم به خصوص دوستای جونگکوک . همه با چشمای منتظر بهمون نگاه میکردن و الکس هم از دور و با لبخند نظاره گر بود .
منو نشوند رو یکی از میز های خالی ، در حالی که دو دستش رو شونه هام بود سرشو تو گردنم فرو برد و با سوزشی که احساس کردم ناله ی خفیفی از بین دندونام خارج شد . چشمامو بستم و فقط اشک ریختم ، نگاه متعجب همه به خصوص دوستای جونگکوک که به زاویه ی پشت جونگکوک خیره شده بودن رو میدیدم .
عجیب بود..
جونگکوک داره خون یه انسانو میخوره..
صدای محو جین به گوشم رسید
جین: اوه پسر ، اولین باره که بدن جونگکوک خون یه آدمو پس نمی زنه. خوشحالم که بالاخره تونست پیداش کنه ، کسی که دیگه واقعا برای اونه
جونگکوک ازم جدا شد و با لبای سرخ که آغشته به خون خودم بود و چشمای قرمز ، به چشمام عمیق خیره شد
جونگکوک : از اولشم میدونستم که تو با همه فرق داری فرشته
و لبمو عمیق بوسید.
پایان...
جونگکوک اومد دوتا دستامو گرفت تو دستاشو نوازش کرد و منم با چشمایی که به خاطر حلقه های اشک تو چشمم جونگکوکو تار میدیدم ، بهش خیره شدم
جونگکوک: نگران نباش فرشته کوچولو ، من برای محافظت از تو حتی جونمم میدم
لیا: آ..آخه تو...جونگکوک تو نمیتونی
جونگکوک: فقط بزار کارم و بکنم، بعدش همه چی درست میشه
براید بغلم کرد و منو برو تو مرکز بار ، جایی که تو دید همه بودم به خصوص دوستای جونگکوک . همه با چشمای منتظر بهمون نگاه میکردن و الکس هم از دور و با لبخند نظاره گر بود .
منو نشوند رو یکی از میز های خالی ، در حالی که دو دستش رو شونه هام بود سرشو تو گردنم فرو برد و با سوزشی که احساس کردم ناله ی خفیفی از بین دندونام خارج شد . چشمامو بستم و فقط اشک ریختم ، نگاه متعجب همه به خصوص دوستای جونگکوک که به زاویه ی پشت جونگکوک خیره شده بودن رو میدیدم .
عجیب بود..
جونگکوک داره خون یه انسانو میخوره..
صدای محو جین به گوشم رسید
جین: اوه پسر ، اولین باره که بدن جونگکوک خون یه آدمو پس نمی زنه. خوشحالم که بالاخره تونست پیداش کنه ، کسی که دیگه واقعا برای اونه
جونگکوک ازم جدا شد و با لبای سرخ که آغشته به خون خودم بود و چشمای قرمز ، به چشمام عمیق خیره شد
جونگکوک : از اولشم میدونستم که تو با همه فرق داری فرشته
و لبمو عمیق بوسید.
پایان...
۱.۷k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.