شکننده

#شکننده؛
#part_2
قطره ای ماننده مروارید بر روی دست دخترک افتاد دخترک احساس کرد که بارون داره میاد و حدس او درست‌بود قطرات بارون دانه به دانه بیشتر میشدند دخترک خواست که ویلچر خود را بکشد و گیان درختان کا خاک هایشان خیس شده‌بودند بگذرد ولی چرخ های ویلچر و گِل اجازه ی همچین کاری رو نمیدادند ، دخترک تمام زور خود را زد ولی نتوانست رد شود و در اخر با تمام زور خود ، خود را از ان چاله بیرون کشید و تند تند روی سنگ های قبر ها میگذشت چون از چشم خود یه قبری دیده بود که چتر داشت! مگر چه کسی عشق به کسی میتواند داشتا باشد که برای قبر او که از رفتگان است چتر درست کند؟ فقط میدانست باید به انجا برود و صبر کند مگر خانم نلی بادیگاردی رو به کمک دخترک بفرسته زیر قبر ویلچر خود را نگه داشت تا خیس نشود ناگهان به اسم آن قبر نگاه کرد که با خط خوش نوشته شده بود 《جانگ لیلا》 یه لحظه به خود شک کرد، و با صدای بلند افکارش را بیرون ریخت
دیدگاه ها (۰)

#شکننده#part_3#پارت_اخر"مگه من مردم؟ چرا حتی روش اسم مادر پد...

#با‌نقص‌اما‌زیبا#part_1الیزا همونجوری که لقمه اش رو قورت مید...

#شکننده؛#part_1ساعت ۲ به وقت ظهر بود دخترک از عشق به کسی که...

میبینم که فیک شعله های عشق تموم شده بعدش میریم ۳ پارتی شکنند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط