ات ده میلیون وون
ات: ده میلیون وون
پلیس: کی
ات: د.دیروز
پلیس : کجا
و....
پدر ات بعد از به هوش اومدن رفت زندان مادرشم همینطور
2 هفته بعد
توی این دو هفته ات خیلی از ادما میترسید و نمیخواست جایی بره حتی بعضی وقتا نمیتونست با جیمین باشه ولی با این حال خیلی بهش نیاز داره
جیمینم مراقبشه و خودشو بخاطر اینکه ندونسته و نتونسته مراقبش باشه ناراحته
شب 🌃
ات روی کاناپه خوابیده بود جیمین اروم بغلش میکنه و میبره روی تخت
و بغلش میکنه و میخوابن
صبح🌇
ات: جیمین
ج: جانم
ات: می میریم ص.صبحونه بخوریم
ج: 5 دقیقه دیگه عزیزم
ات بغل جیمین بود
جیمین: ات
ات: بله
ج: میشه ازت یه چیزی بخوام
ات: چی
ج: kiss
ات: الان
ج: ارع الان
ات اروم لبای جیمین رو بوسید
5 دقیقه بعد
ج: تو از من خجالت میکشی
ات: نمیدونم...شاید یکم
ج: ولی ما یک و نیم ساله ازدواج کردیم
ات: س.سعی میکنم بهتر باشم
ج: نیازی به سعی كردن نیس تو بهترینی
ات: ممنونم جیمین
پلیس: کی
ات: د.دیروز
پلیس : کجا
و....
پدر ات بعد از به هوش اومدن رفت زندان مادرشم همینطور
2 هفته بعد
توی این دو هفته ات خیلی از ادما میترسید و نمیخواست جایی بره حتی بعضی وقتا نمیتونست با جیمین باشه ولی با این حال خیلی بهش نیاز داره
جیمینم مراقبشه و خودشو بخاطر اینکه ندونسته و نتونسته مراقبش باشه ناراحته
شب 🌃
ات روی کاناپه خوابیده بود جیمین اروم بغلش میکنه و میبره روی تخت
و بغلش میکنه و میخوابن
صبح🌇
ات: جیمین
ج: جانم
ات: می میریم ص.صبحونه بخوریم
ج: 5 دقیقه دیگه عزیزم
ات بغل جیمین بود
جیمین: ات
ات: بله
ج: میشه ازت یه چیزی بخوام
ات: چی
ج: kiss
ات: الان
ج: ارع الان
ات اروم لبای جیمین رو بوسید
5 دقیقه بعد
ج: تو از من خجالت میکشی
ات: نمیدونم...شاید یکم
ج: ولی ما یک و نیم ساله ازدواج کردیم
ات: س.سعی میکنم بهتر باشم
ج: نیازی به سعی كردن نیس تو بهترینی
ات: ممنونم جیمین
- ۶.۸k
- ۳۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط