fake taehyung
fake taehyung
part*⁵⁴
دو روز بعد
تو این دو روز درست نخوابیدم منتظر ا/ت بودم ا/ت کی میخوای بیدار شی من صورت خوشگلتو ببینم
دکتر: برید عقب
تهیونگ: چیزی شده
دکتر: نه
رفتن باز داخل اتاق عمل
نیم ساعت بعد
باز همگی منتظر بودیم
دکتر: خانم یانگ بهوش اومدن میتونید برید ببینیدشون
تهیونگ: چی واقعا مامان جون
م: چیه
تهیونگ: میشه اجازه بدید من اول برم
م: چی تو اول بری؟؟
تهیونگ: تروخدا مامان جون بزارید یکم باهاش حرف بزنم قول میدم سریع تموم بشه
پ: عزیزم بزار بره
م: باشه برو
تهیونگ: مرسی مامان جون
رفتم تو اتاق پیش ا/ت
تهیونگ: ا/ت صدامو میشنوی؟؟
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: عزیزم خوبی؟
ا/ت: بچم چطوره
تهیونگ: نمیدونم ولی مهم نیست تو اگه خوب بشی میتونیم دوباره بچه دار بشیم
ا/ت: مگه ما نمیخواستیم از هم جدا شیم
دستشو گرفتم
تهیونگ: فراموشش کن منو ببخش بخاطر این رفتارم 😥🥺😣
ا/ت: بزار برات توضیح بدم
تهیونگ: نه نمیخواد توضیح بدی
ا/ت: میتونیم باز باهم به خوبی زندگی کنیم؟
تهیونگ: معلومه که اره😀
دستشو بوسیدم
تهیونگ: خوب میشی تو میتونی
بعد همه اومدن
م: خوبی دخترم
ا/ت: اره مامان خوبم
م.ت: عروسم خیلی به فکرت بودیم دیگه با پسرم دعوا کردی به خودم بگو حسابشو برسم
ا/ت: 😂
تهرونا: مطمئن باشیم خوبی؟
ا/ت: اره
در باز شد تهیان اومد
تهیان: ا/ت جون
تهیونگ: باز این اومد😣
ا/ت: تهیان جون
تهیان: خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
دکتر اومد
دکتر: خیلی خوشحالم دور هم جمع شدید
ا/ت: اقای دکتر میتونم یه چیزی بپرسم
دکتر: بفرمایید؟
ا/ت: حاله بچم چطوره؟
دکتر: خانم دکتر چه فکری واقعا میکنی تو خودت دکتری که؟
ا/ت: 😐😔
تهیونگ: گلم گفتمت ناراحت نباش
پ: ا/ت چرا ناراحتی
دکتر: چرا باید ناراحت باشه ا/ت خانم شما حال خودتون بچتون خوبه که؟
ا/ت: بچم زندس؟
دکتر: شما فقط یک دستتون شکسته و یک پاتون بچتون چیزیش نشه؟
تهیونگ: پس چرا دو روز بیهشون بود؟
دکتر: چون یه ضربه کوچکی به سرش وارد شده بود
ا/ت: 😊
#فیک
#سناریو
part*⁵⁴
دو روز بعد
تو این دو روز درست نخوابیدم منتظر ا/ت بودم ا/ت کی میخوای بیدار شی من صورت خوشگلتو ببینم
دکتر: برید عقب
تهیونگ: چیزی شده
دکتر: نه
رفتن باز داخل اتاق عمل
نیم ساعت بعد
باز همگی منتظر بودیم
دکتر: خانم یانگ بهوش اومدن میتونید برید ببینیدشون
تهیونگ: چی واقعا مامان جون
م: چیه
تهیونگ: میشه اجازه بدید من اول برم
م: چی تو اول بری؟؟
تهیونگ: تروخدا مامان جون بزارید یکم باهاش حرف بزنم قول میدم سریع تموم بشه
پ: عزیزم بزار بره
م: باشه برو
تهیونگ: مرسی مامان جون
رفتم تو اتاق پیش ا/ت
تهیونگ: ا/ت صدامو میشنوی؟؟
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: عزیزم خوبی؟
ا/ت: بچم چطوره
تهیونگ: نمیدونم ولی مهم نیست تو اگه خوب بشی میتونیم دوباره بچه دار بشیم
ا/ت: مگه ما نمیخواستیم از هم جدا شیم
دستشو گرفتم
تهیونگ: فراموشش کن منو ببخش بخاطر این رفتارم 😥🥺😣
ا/ت: بزار برات توضیح بدم
تهیونگ: نه نمیخواد توضیح بدی
ا/ت: میتونیم باز باهم به خوبی زندگی کنیم؟
تهیونگ: معلومه که اره😀
دستشو بوسیدم
تهیونگ: خوب میشی تو میتونی
بعد همه اومدن
م: خوبی دخترم
ا/ت: اره مامان خوبم
م.ت: عروسم خیلی به فکرت بودیم دیگه با پسرم دعوا کردی به خودم بگو حسابشو برسم
ا/ت: 😂
تهرونا: مطمئن باشیم خوبی؟
ا/ت: اره
در باز شد تهیان اومد
تهیان: ا/ت جون
تهیونگ: باز این اومد😣
ا/ت: تهیان جون
تهیان: خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
دکتر اومد
دکتر: خیلی خوشحالم دور هم جمع شدید
ا/ت: اقای دکتر میتونم یه چیزی بپرسم
دکتر: بفرمایید؟
ا/ت: حاله بچم چطوره؟
دکتر: خانم دکتر چه فکری واقعا میکنی تو خودت دکتری که؟
ا/ت: 😐😔
تهیونگ: گلم گفتمت ناراحت نباش
پ: ا/ت چرا ناراحتی
دکتر: چرا باید ناراحت باشه ا/ت خانم شما حال خودتون بچتون خوبه که؟
ا/ت: بچم زندس؟
دکتر: شما فقط یک دستتون شکسته و یک پاتون بچتون چیزیش نشه؟
تهیونگ: پس چرا دو روز بیهشون بود؟
دکتر: چون یه ضربه کوچکی به سرش وارد شده بود
ا/ت: 😊
#فیک
#سناریو
۲۹.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.