fake taehyung
fake taehyung
part*⁵⁵
ا/ت: خیلی خوشحال که دارمتون خانواده عزیزم میخوام برم خونه
تهیونگ: اول اینکه منم خوشحالم دوم اینکه بخواب تو هیچ جایی نمیری
ا/ت: تا کی اینجام؟؟
تهیونگ: هنوز معلوم نیست
ا/ت: خوابم میاد
تهیونگ: خب عزیزم بیا بخواب بزار تختتو بخوابونم
پ: دست نزن دختر خودمو خودم تختشو درست میکنم
تهیونگ: باباجون
پ: پسرم که نیستی بهم میگی باباجون😐
تهیونگ: اتفاقی افتاده؟
پ: نه اصلا به تو چه
ا/ت: بابا او دامادته ها بابای نوت
پ: بزار بعد بهت میگم همگی برید بیرون میخوام با دخترم تنها باشم
تهیونگ: شما بگید چی شده
پ: بیرون همین که گفتم
ا/ت
همه رفتن بیرون فقط مامان و بابام موندن
ا/ت: باباچیشده
پ: دخترم اگه بخوای ازش جدا شی تمام کاراشو خودم میکنم
ا/ت: نمیخوام ازش جدا شم😐
م: عزیزم این چه حرفیه چرا ازش بدت میاد
پ: جوری که با دخترم رفتار میکنه یعنی چی از ماشین بیرونش کرده دخترم تو نباید باهاش زندگی کنی
ا/ت: بابا تقصیر خودم بود که او عصبانی شده بود
پ: چیشده توضیح بده بهم
ا/ت: شینمون فهمیده؟
پ: از کجا؟
ا/ت: نمیدونم هرچی خواستم بهش توضیح بدم نزاشت
پ: وقتی حق توضیح بهت نمیده نباید باهاش زندگی کنی
ا/ت: بابا من دوسش دارم توهم دنبال یه بهونه ای که بخوای مارو از هم جدا کنی
پ: ببین ا/ت من بهت همین الان هم میگم میخوای ازش جدا شو من پدرشو میشناختم شبیه پدرشه داشتم میگفتم همین الان هرچه زودتر ازش جدا شو ولی اگه نخوای که هیچ اگه بعد بیای بگی میخوام ازش جدا شم یکی میزنم تو دهنت
م: این چه رفتاریه
پ: همین که گفتم
تهیونگ: باباجون مامان جون ا/ت باهاشون حرف زدم گفتن اجازه میدن هرچی زودتر ا/ت رو ببری
#فیک
#سناریو
part*⁵⁵
ا/ت: خیلی خوشحال که دارمتون خانواده عزیزم میخوام برم خونه
تهیونگ: اول اینکه منم خوشحالم دوم اینکه بخواب تو هیچ جایی نمیری
ا/ت: تا کی اینجام؟؟
تهیونگ: هنوز معلوم نیست
ا/ت: خوابم میاد
تهیونگ: خب عزیزم بیا بخواب بزار تختتو بخوابونم
پ: دست نزن دختر خودمو خودم تختشو درست میکنم
تهیونگ: باباجون
پ: پسرم که نیستی بهم میگی باباجون😐
تهیونگ: اتفاقی افتاده؟
پ: نه اصلا به تو چه
ا/ت: بابا او دامادته ها بابای نوت
پ: بزار بعد بهت میگم همگی برید بیرون میخوام با دخترم تنها باشم
تهیونگ: شما بگید چی شده
پ: بیرون همین که گفتم
ا/ت
همه رفتن بیرون فقط مامان و بابام موندن
ا/ت: باباچیشده
پ: دخترم اگه بخوای ازش جدا شی تمام کاراشو خودم میکنم
ا/ت: نمیخوام ازش جدا شم😐
م: عزیزم این چه حرفیه چرا ازش بدت میاد
پ: جوری که با دخترم رفتار میکنه یعنی چی از ماشین بیرونش کرده دخترم تو نباید باهاش زندگی کنی
ا/ت: بابا تقصیر خودم بود که او عصبانی شده بود
پ: چیشده توضیح بده بهم
ا/ت: شینمون فهمیده؟
پ: از کجا؟
ا/ت: نمیدونم هرچی خواستم بهش توضیح بدم نزاشت
پ: وقتی حق توضیح بهت نمیده نباید باهاش زندگی کنی
ا/ت: بابا من دوسش دارم توهم دنبال یه بهونه ای که بخوای مارو از هم جدا کنی
پ: ببین ا/ت من بهت همین الان هم میگم میخوای ازش جدا شو من پدرشو میشناختم شبیه پدرشه داشتم میگفتم همین الان هرچه زودتر ازش جدا شو ولی اگه نخوای که هیچ اگه بعد بیای بگی میخوام ازش جدا شم یکی میزنم تو دهنت
م: این چه رفتاریه
پ: همین که گفتم
تهیونگ: باباجون مامان جون ا/ت باهاشون حرف زدم گفتن اجازه میدن هرچی زودتر ا/ت رو ببری
#فیک
#سناریو
۲۲.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.