"پارت ۷"
"پارت ۷"
تهیونگ با یه چشمبند تو دستش جلوم ایستاده. با قیافه پوکری بهش نگاه کردم توی دلم هرچی فحش بلد بودم بهش دادم، چشمبند را جلو آورد و به چشمام زد...
ـــ یهه چه غلطی داری میکنی ولم کن!
+آروم بگیر بیب فقط نمیخوام راه را بلد بشی.
ـــ عوضی (آروم)
+بله؟
ـــ هیچی
تهیونگ: با گارد امنیتی که جی آه را گرفته بودند رفتیم توی آسانسور؛ دکمه ی طبقه ی ۲- را زدم و رفتیم پایین؛ به جی آه که پشت سرم ایستاده بود نگاه کردم دست هاش داشت میلرزید؛ لرزش دست هاش قلبم را به درد می آورد فعلا باید احساساتم را کنار میگذاشتم باید میفهمید نباید لجبازی کنه؛ به طبقه منفی دو که رسیدیم و از آسانسور رفتیم بیرون، مستیقم توی راهرو رفتیم بعد به سمت راست و کلید اتاقی که سمت چپ راهرو قرار داشت را از توی جیبم در آوردم؛ نگاهی به جی آه که ساکت و ترسید بود انداختم و دوباره به کارم ادامه دادم؛ در را باز کردم، از راه پله ها پایین رفتیم و بالاخره به اتاق شکنجه رسیدیم؛ دَر اتاق شکنجه عایق صدا داشت تا صدای جیغ و داد از بیرون شنیده نشود؛ رفتیم داخل اتاق شکنجه و بعد در را بستم و چشمبند را از روی چشم های جی آه برداشتم. بدون یک ثانیه مکث شروع کرد غر زدن:
ـــ لعنتی اینجا کجاست منو آوردی هان؟ واقعا میخوای شکنجه ام بدی؟ فکر کردم تو آدمی!
+ باید حرف گوش میکردی الانم رو اعصابم نرو باشه؟
ـــ مثلا برم میخوای چه غلطی کنی؟ هان بگو دیگه! تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی. تازه برا من میخواد آدمم بکشه...
+ ببین منا مراقب باش چی داری میگی اگه من نبودم که الان تو جنازه ات هم نبود. واقعا چرا نجاتت دادم؟ کاش میذاشتم اون دوتا پسر هر کاری میخواستن باهات بکنن تازه...
ـــ بس کن عوضی (با اشک توی چشم و فریاد)
تهیونگ: به چشماش که نگاه کردم کاملا از حرفایی که زدم پشیمون شدم . ترس وناراحتی توی چشماش معلوم بود ولی خب حداقل نقطه ضعفش را پیدا کردم...
*****
خب بچه ها در مورد اسلاید دوم این عکس مربوط به کل عمارت نیست من هدفم بیشتر از این عکس این بود که شما طرح راه پله ها را بدونید مگرنه عمارت بزرگ تر از این عکسه مخصوصا ارتفاعش.
اسلاید سوم هم نمای بیرونی عمارت تهیونگه.
تهیونگ با یه چشمبند تو دستش جلوم ایستاده. با قیافه پوکری بهش نگاه کردم توی دلم هرچی فحش بلد بودم بهش دادم، چشمبند را جلو آورد و به چشمام زد...
ـــ یهه چه غلطی داری میکنی ولم کن!
+آروم بگیر بیب فقط نمیخوام راه را بلد بشی.
ـــ عوضی (آروم)
+بله؟
ـــ هیچی
تهیونگ: با گارد امنیتی که جی آه را گرفته بودند رفتیم توی آسانسور؛ دکمه ی طبقه ی ۲- را زدم و رفتیم پایین؛ به جی آه که پشت سرم ایستاده بود نگاه کردم دست هاش داشت میلرزید؛ لرزش دست هاش قلبم را به درد می آورد فعلا باید احساساتم را کنار میگذاشتم باید میفهمید نباید لجبازی کنه؛ به طبقه منفی دو که رسیدیم و از آسانسور رفتیم بیرون، مستیقم توی راهرو رفتیم بعد به سمت راست و کلید اتاقی که سمت چپ راهرو قرار داشت را از توی جیبم در آوردم؛ نگاهی به جی آه که ساکت و ترسید بود انداختم و دوباره به کارم ادامه دادم؛ در را باز کردم، از راه پله ها پایین رفتیم و بالاخره به اتاق شکنجه رسیدیم؛ دَر اتاق شکنجه عایق صدا داشت تا صدای جیغ و داد از بیرون شنیده نشود؛ رفتیم داخل اتاق شکنجه و بعد در را بستم و چشمبند را از روی چشم های جی آه برداشتم. بدون یک ثانیه مکث شروع کرد غر زدن:
ـــ لعنتی اینجا کجاست منو آوردی هان؟ واقعا میخوای شکنجه ام بدی؟ فکر کردم تو آدمی!
+ باید حرف گوش میکردی الانم رو اعصابم نرو باشه؟
ـــ مثلا برم میخوای چه غلطی کنی؟ هان بگو دیگه! تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی. تازه برا من میخواد آدمم بکشه...
+ ببین منا مراقب باش چی داری میگی اگه من نبودم که الان تو جنازه ات هم نبود. واقعا چرا نجاتت دادم؟ کاش میذاشتم اون دوتا پسر هر کاری میخواستن باهات بکنن تازه...
ـــ بس کن عوضی (با اشک توی چشم و فریاد)
تهیونگ: به چشماش که نگاه کردم کاملا از حرفایی که زدم پشیمون شدم . ترس وناراحتی توی چشماش معلوم بود ولی خب حداقل نقطه ضعفش را پیدا کردم...
*****
خب بچه ها در مورد اسلاید دوم این عکس مربوط به کل عمارت نیست من هدفم بیشتر از این عکس این بود که شما طرح راه پله ها را بدونید مگرنه عمارت بزرگ تر از این عکسه مخصوصا ارتفاعش.
اسلاید سوم هم نمای بیرونی عمارت تهیونگه.
۳.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.