Part46
Part46
,
کوک:نترس بابا فضول خانم
ات:عهههههه
کوک:کار خیلی بدی کردی
ات:آخه مزه میده
کوک:دیگه نبینم
ات:اوکی
رفتیم خوابیدیم
صبح بیدار شدین رفتیم سر سفره فیلیکس هم بود
همه داشتن میخوردن و من فقط شیر میخوردم کهههههههه
ته:از چشمم دور نموند کنار هم خوابیدیم
آریانا یه نگاه به من کرد منم سرمو انداختم پایین بعد اومدم منو از سره صندلی بلند کرد و هب قلقلکم میداد پخش شده بودم زمین آشپزخونه همه هم بهمون میخندیدن
ات:اییییی تروخدا نکن خوشم نمیاد (خنده)
الان گریم میگیره
بعد پاشد رفت نشست
منم همینطور روز مین بودم
کوک ویو
ات هنوز رو زمین بود که دیدم لباسش رفته بالا و لباس زیر..ش معلومه منم دیکه سیر شده بودم رفتم از رو زمین بلندش کردم و لباسشو درست کردم و یک اخم بهش کردم خودش فهمید
ته:به این میگن پدر نمونه
ات:(خنده)
کوک:(خنده)
خاله هانا: انقدر که تو حواست به ات هست با اینکه دختر خوندته ما به آرن و آریا و آریانا نیستیم
گفتم با این حرف ات الان ناراحت میشا ولی دیدم داره میخنده و خب خنده الکی نیست پس ناراحت نشده
ات :بیاین انروز بریم شهر بازی
خاله هانا :من نمیام
ات:آخه چرا
خاله هانا :مگه نمیدونی حاملم
ات:اوووو درسته
شب شد و ما رفتیم شهر بازی برگشتیم خونه
همه رو مبل بودین
,
کوک:نترس بابا فضول خانم
ات:عهههههه
کوک:کار خیلی بدی کردی
ات:آخه مزه میده
کوک:دیگه نبینم
ات:اوکی
رفتیم خوابیدیم
صبح بیدار شدین رفتیم سر سفره فیلیکس هم بود
همه داشتن میخوردن و من فقط شیر میخوردم کهههههههه
ته:از چشمم دور نموند کنار هم خوابیدیم
آریانا یه نگاه به من کرد منم سرمو انداختم پایین بعد اومدم منو از سره صندلی بلند کرد و هب قلقلکم میداد پخش شده بودم زمین آشپزخونه همه هم بهمون میخندیدن
ات:اییییی تروخدا نکن خوشم نمیاد (خنده)
الان گریم میگیره
بعد پاشد رفت نشست
منم همینطور روز مین بودم
کوک ویو
ات هنوز رو زمین بود که دیدم لباسش رفته بالا و لباس زیر..ش معلومه منم دیکه سیر شده بودم رفتم از رو زمین بلندش کردم و لباسشو درست کردم و یک اخم بهش کردم خودش فهمید
ته:به این میگن پدر نمونه
ات:(خنده)
کوک:(خنده)
خاله هانا: انقدر که تو حواست به ات هست با اینکه دختر خوندته ما به آرن و آریا و آریانا نیستیم
گفتم با این حرف ات الان ناراحت میشا ولی دیدم داره میخنده و خب خنده الکی نیست پس ناراحت نشده
ات :بیاین انروز بریم شهر بازی
خاله هانا :من نمیام
ات:آخه چرا
خاله هانا :مگه نمیدونی حاملم
ات:اوووو درسته
شب شد و ما رفتیم شهر بازی برگشتیم خونه
همه رو مبل بودین
۲۶۲
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.