ازدواج سوری پارت 64
ازدواج سوری پارت 64
ته ـ ناجینا جعبه ی کمک های اولیه کجان؟
ناجینا ـ تواشپز خونه
ته رفت تو اشپز خونه و با کمک های اولیه برگشت یه دستام پماد زد و باند پیچیش کرد با انگشت بامم پماد زدو باند پیچیش کرد چشمام از بس که گریه کرده بودم درد میکرد نمیدونم چه جوری خوابم برد و بیهوش شدم
ویو تهیونگ
شب مین یونگ همین جا موند ناجینا و جیمین رفتن خوابیدن رایدس با مین یونگ رفتن داخل اتاق قبلیه من منم ات رو براید استایل بغل کردم و بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت وسایل اتاقو اروم مرتب کردم و رفتم کنار ات خوابیدم
بهش خیره شدم دستاشو جوری گذاشته بود روی شکمش که ادم میمرد براش
ـ *خنده ی ریز*
چشمامو بستم تا خوابم ببره که.....
ات ـ دلم درد میکنه*با صدای نسبتا اروم*
از پشت بغلش کردم و شکمشو اروم ماساژ میدادم که خوابم برد
ـــــــــــ فلش بک ـــــــــــ
موقعیت: بیمارستان، ات در حال رفتن به اتاق عمل برای زایمان بچه نیانگ(دخترشون)
ویو ات
از درد نمیتونستم راه برم گذاشتم رو تخت میخواستم عملم کنن
ـ تهیونـگگگگگگگگگگگ
ته ـ عشقم اروم باش تورو خدا
ـ واااااای دارم میمیرم
ته ـ طاقت بیار
ـ وااااای دارم میمیرم
دکتر ـ هرچقد میتونی بیشتر زور بزن باشه
ویو تهیونگ
دکتر ـ بچه گیر کرده نمیاد بیرون باید عمل بشه زود ببرینش اتاق عمل
دکتره نشست رو تخت ات سعی میکرد نیانگ رو بیاره بیرون در همین حال ات رو میبیردیم بخش اتاق عمل
ات ـ تهیونگگگگگگگ
ـ درد داری؟
ات ـ دارم میپوککککککممممم
ته ـ طاقت بیار
ات ـ نمیتونم
ـ می تونی باشششه؟
ات رو بردن اتاق عمل پنج دقیقه بعد رایدس با مامانم اومدن پیشم
رایدس ـ ات کو؟
ـ داخله
مامانم ـ امیدوارم همه چی خوب پیش میره
ـ اوما من میترسم
مامانم ـ نترس
منتظر بودم تا دکتر ات بیاد بیرون که.....
ته ـ ناجینا جعبه ی کمک های اولیه کجان؟
ناجینا ـ تواشپز خونه
ته رفت تو اشپز خونه و با کمک های اولیه برگشت یه دستام پماد زد و باند پیچیش کرد با انگشت بامم پماد زدو باند پیچیش کرد چشمام از بس که گریه کرده بودم درد میکرد نمیدونم چه جوری خوابم برد و بیهوش شدم
ویو تهیونگ
شب مین یونگ همین جا موند ناجینا و جیمین رفتن خوابیدن رایدس با مین یونگ رفتن داخل اتاق قبلیه من منم ات رو براید استایل بغل کردم و بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت وسایل اتاقو اروم مرتب کردم و رفتم کنار ات خوابیدم
بهش خیره شدم دستاشو جوری گذاشته بود روی شکمش که ادم میمرد براش
ـ *خنده ی ریز*
چشمامو بستم تا خوابم ببره که.....
ات ـ دلم درد میکنه*با صدای نسبتا اروم*
از پشت بغلش کردم و شکمشو اروم ماساژ میدادم که خوابم برد
ـــــــــــ فلش بک ـــــــــــ
موقعیت: بیمارستان، ات در حال رفتن به اتاق عمل برای زایمان بچه نیانگ(دخترشون)
ویو ات
از درد نمیتونستم راه برم گذاشتم رو تخت میخواستم عملم کنن
ـ تهیونـگگگگگگگگگگگ
ته ـ عشقم اروم باش تورو خدا
ـ واااااای دارم میمیرم
ته ـ طاقت بیار
ـ وااااای دارم میمیرم
دکتر ـ هرچقد میتونی بیشتر زور بزن باشه
ویو تهیونگ
دکتر ـ بچه گیر کرده نمیاد بیرون باید عمل بشه زود ببرینش اتاق عمل
دکتره نشست رو تخت ات سعی میکرد نیانگ رو بیاره بیرون در همین حال ات رو میبیردیم بخش اتاق عمل
ات ـ تهیونگگگگگگگ
ـ درد داری؟
ات ـ دارم میپوککککککممممم
ته ـ طاقت بیار
ات ـ نمیتونم
ـ می تونی باشششه؟
ات رو بردن اتاق عمل پنج دقیقه بعد رایدس با مامانم اومدن پیشم
رایدس ـ ات کو؟
ـ داخله
مامانم ـ امیدوارم همه چی خوب پیش میره
ـ اوما من میترسم
مامانم ـ نترس
منتظر بودم تا دکتر ات بیاد بیرون که.....
۱۵.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.